فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
بپردازم ز رسوایی جهان را
ز ننگ هر سه بزدایم روان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس
همین آهوست ویس بد نشان را
بدو هر روز دیگر دوستان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را
فرستادش به خانه باغبان را
بخواند از خانه پنهان قهرمان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
به دل مگزین تو بر من دیگران را
کجا من بر تو نگزینم روان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۲ - بردن شاه موبد ویس را به دز اشکفت و صفت دز و خبر یافتن رامین از ویس
چو بر دز برد موبد دلستان را
مهی دیگر بیفزود آسمان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۲ - بردن شاه موبد ویس را به دز اشکفت و صفت دز و خبر یافتن رامین از ویس
که بخشاید به گیتی عاشقان را
که بخشایش کند درد کسان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
چو ویسه دید تیر دوستگان را
برو نامش نگاریده نشان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد
نه غم ماند نه شادی این جهان را
فنا فرجام باشد هردوان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
سپردم مشک خود باد بزان را
همیدون میش خود گرگ ژیان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
بس است او چارهٔ بیچارگان را
همو یاور بود بی یاوران را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل
نجویم نیز ویس بدگمان را
نه جز وی نیکوان این جهان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن
یکی بفریفتی جفت کسان را
به ننگ آلوده دودمان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست
شکر هر چند خوش دارد دهان را
نه چون تریاک سازد خستگان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست
بدل باشد همه چیز جهان را
بدل نبود مگر پاکیزه جان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست
اگر ایشان نپردازند خان را
نباشد جای دیگر کاروان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست
نگارا بی تو قدری نیست جان را
چون جان را نیست چون باشد جهان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۶ - نامهٔ ششم اندر نواختن و خواندن دوست
فراقت قفل سخت آمد روان را
بجز وصل تو نگشاید مر آن را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهٔ هشتم اندر خبر دوست پرسیدن
که دید آن دلربای دلستان را
که جز فتنه نیامد زو جهان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهٔ هشتم اندر خبر دوست پرسیدن
چو گوید شادمان دیدم فلان را
من از شادی بدو بخشم روان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
گره بسته میان ابروان را
به خون دیدگان شسته رخان را