گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳

 

آنچه نقد سینهٔ مردان بود

زآرزوی آن فلک گردان بود

گر از آن یک ذره گردد آشکار

هر دو عالم تا ابد پنهان بود

در گذر از کون تا تاب آوری

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵

 

آنرا که ز وصل او نشان بود

دل گم شدگیش جاودان بود

آری چو بتافت شمع خورشید

گر بود ستاره‌ای نهان بود

نتواند رفت قطره در بحر

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶

 

هر که را با لب تو پیمان بود

اجل او از آب حیوان بود

هر که روی چو آفتاب تو دید

همچو من تا که بود حیران بود

در نکویی پسندهٔ جایی

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷

 

هر که را اندیشهٔ درمان بود

درد عشق تو برو تاوان بود

بر کسی درد تو گردد آشکار

کو ز چشم خویشتن پنهان بود

گرچه دارد آفتابی در درون

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸

 

زلف تو که فتنهٔ جهان بود

جانم بربود و جای آن بود

هر دل که زعشق تو خبر یافت

صد جانش به رایگان گران بود

مرده‌دل آن کسی که او را

[...]

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۵۱

 

تخمی که درو مغز جهان پنهان بود

گم بود درو دو کون و این درمان بود

هر چیز که در دو کون آنجا برسید

چون درنگرید آن چه این بود آن بود

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۱۵

 

درد تو که در دلم به جای جان بود

درمانِ من عاشق سرگردان بود

چون درد تو از پردهٔ دل روی نمود

چون در نگریستم همه درمان بود

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا

 

تو چنان دانی که این آسان بود

بلکه کمتر چیز ترک جان بود

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مفلسی که عاشق شاه مصر شد

 

هرک سر بر وی به از جانان بود

عشق ورزیدن برو تاوان بود

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت نومریدی که زر از شیخ خود پنهان می‌داشت

 

چون به طراری رسد، سلطان بود

چون بدین داری رسد، حیران بود

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی عشق » بیان وادی عشق

 

نیک و بد در راه او یکسان بود

خود چو عشق آمد نه این نه آن بود

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی معرفت » گفتار عباسه دربارهٔ عشق و معرفت

 

هرک مست عالم عرفان بود

بر همه خلق جهان سلطان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم

 

دمادم کشف اسرارش عیان بود

برون از کَون جایش لامکان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » حکایت

 

مکانش در حقیقت لامکان بود

چرا کاندر عیان او جان جان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت ذی النورین رضی الله عنه

 

چو ذوالنورین هم از خانه دان بود

چگونه منکر صدقش توان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

فلک از نقش روی او چنان بود

که سرگردان چو عشاقش بجان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

عرابی چون خردمند جهان بود

بدان گفتار زن هم داستان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بدان ساحل یکی کشتی گران بود

همه پُر رخت و پُر بازارگان بود

عطار
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۲۸
sunny dark_mode