گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۵ - جشن مهرگان

 

ملکا، جشن مهرگان آمد

جشن شاهان و خسروان آمد

خز به جای ملحم و خرگاه

بدل باغ و بوستان آمد

مورد به جای سوسن آمد باز

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۶

 

گل دگر ره به گلستان آمد

وارهٔ باغ و بوستان آمد

وار آذر گذشت و شعلهٔ او

شعلهٔ لاله را زمان آمد

رودکی
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۱ - در تهنیت جشن مهرگان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

شاد باشید که جشن مهرگان آمد

بانگ و آوای درای کاروان آمد

کاروان مهرگان از خزران آمد

یا ز اقصای بلاد چینستان آمد

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۱ - در تهنیت جشن مهرگان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

نه ازین آمد، بالله نه از آن آمد

که ز فردوس برین وز آسمان آمد

منوچهری
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴ - سرمست صبغت الله

 

وقت مستی بلبلان آمد

گوییا گل به بوستان آمد

بلبل آنجا خموش و حاضر باش

بشنو این سِر که در میان آمد

مجلسِ عاشقانِ مستِ خدا

[...]

عبدالقادر گیلانی
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹

 

جانا دلم از غمت به جان آمد

جانم ز تو بر سر جهان آمد

از دولت این جهان دلی بودم

آن نیز به دولتت گران آمد

آری همه دولتی گران آید

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰

 

عجب عجب که ترا یاد دوستان آمد

درآ درآ که ز تو کار ما به جان آمد

مبر مبر خور و خوابم ز داغ هجران بیش

مکن مکن که غمت سود و دل زیان آمد

چه می‌کنی به چه مشغولی و چه می‌طلبی

[...]

انوری
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۴ - آگاهی بهرام از وفات پدر

 

پای بیگانه در میان آمد

شورشی تازه در جهان آمد

نظامی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴

 

کارم از عشق تو به جان آمد

دلم از درد در فغان آمد

تا می عشق تو چشید دلم

از بد و نیک بر کران آمد

از سر نام و ننگ و روی و ریا

[...]

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۶۷

 

شد عمر و دل از کرده پشیمان آمد

کارم بنرفت و کار تاوان آمد

گر راه نگه کنم بسر شد بر من

ور عمرنگه کنم به پایان آمد

عطار
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد

 

از این بشارت خرْم که ناگهان آمد

هزار جان غمی گشته شادمان آمد

گمان بری که سوی جان خستگان فراق

صبا بمژدۀ جانان ز گلستان آمد

که افتاب شریعت بطالع مسعود

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱

 

بیا، که بی‌رخ زیبات دل به جان آمد

بیا، که بی‌تو همه سود من زیان آمد

بیا، که بهر تو جان از جهان کرانه گرفت

بیا، که بی‌تو دلم جمله در میان آمد

بیا، که خانهٔ دل گرچه تنگ و تاریک است

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲

 

ز اشتیاق تو، جانا، دلم به جان آمد

بیا، که با غم تو بر نمی‌توان آمد

بیا، که با لب تو ماجرا نکرده هنوز

به جای خرقه دل و دیده در میان آمد

به چشم مست تو گفتم: دلم به جان آید

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۴ - حکایت

 

امر شیخش چو آن چنان آمد

به خرابات عاشقان آمد

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۴

 

هین که هنگام صابر‌ان آمد

وقت سختی و امتحان آمد

این چنین وقت عهد‌ها شکنند

کارد چون سوی استخوان آمد

عهد و سوگند سخت سست شود

[...]

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode