سوی بالا جان من پرواز کرد

خویشتن را با ملک انباز کرد

کاسهٔ چوبین ز میان باز کرد

آب برون ریختن آغاز کرد

زهر کش جهل نظر باز کرد

دشمن خود دید و سخن ساز کرد

مرد فروشنده زبان باز کرد

در صفت خر سخن آغاز کرد

چون سر آن مشربه را باز کرد

زمزمه خوشدلی آغاز کرد

صوفى نهاد دام و سر حقه باز کرد

بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد

بازى چرخ بشکندش بیضه در کلاه

زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد

خجل باز گردیدن آغاز کرد

که شرم آمدش بحث این راز کرد

آمد دگر به صلح و در فتنه باز کرد

صلحی به مصلحت پی جنگ دراز کرد

شد عمر و سرگرانی او برطرف نشد

بر من به قدر مرتبه عشق ناز کرد

خود را به کام دشمن خود دید آن که او

[...]

طوبی حکمت ثمر انداز کرد

دست مآثر زحیا باز کرد

زمزمه معدلت آغاز کرد

صعوه و شهباز هم آواز کرد

زهره ببازیچه دری باز کرد

انجمن عشوه گری ساز کرد

نغمه مستانه زدل ساز کرد

زمزمه مهر خود آغاز کرد

روحش از این زمزمه پرواز کرد

عربده بانفس خو آغاز کرد

تا مرا تعلیم عشق او نواپرداز کرد

هر سر مو کز تنم سر زد، صدای ساز کرد

مدعای عندلیب ما نمی دانیم چیست

در گلستانی که مرغ بیضه هم پرواز کرد

گرم عاشق پروری کرد از وفا او را دلم

[...]

بلبل ما ناله بر آهنگ غربت ساز کرد

باغ را چون بال خود برهم زد و پرواز کرد

یوسف من! چشم پیران نیست تنها بر رهت

شوق مکتوب تو طفلان را کبوترباز کرد!

مطرب مجلس به زور نغمه آخر سرمه را

[...]

هر جرسی زمزمه آغاز کرد

گمشدگان را به ره آواز کرد

صاحب جمازه هم انداز کرد

گریه کنان معذرت آغاز کرد

هر که در گلشن چو شبنم چشم عبرت باز کرد

بی توقف از جهان رنگ و بو پرواز کرد

داشت بیدردی به زندان تن آسانی مرا

زخم تیغ او در رحمت به رویم باز کرد

گر سبک سازی چو عیسی از علایق خویش را

[...]

روزه نزدیک است می باید کلوخ انداز کرد

زاهدان خشک را رندانه از سر باز کرد

تا رگ ابر بهار و رشته باران بجاست

چنگ عشرت را به قانون می توانی ساز کرد

گلعذاران از هوا گیرند چشم پاک را

[...]

پیش نسیم صبح گل آغوش باز کرد

از پاکدامنان نتوان احتراز کرد

از وصل ساختم به نظر بازی خیال

بوی گلم ز صحبت گل بی نیاز کرد

از یک نگاه برد دل ودین وهوش من

[...]