ابتدا کردم بنام کردگار

خالق هفت و شش و پنج و چهار

آن خداوندی که هستی ذات اوست

هر دو عالم مصحف آیات اوست

آن خداوندی که آدم را ز خاک

[...]

انبیا را داد سر ذوق عشق

اولیا را داد درد ذوق عشق

انبیا را داد سر لامکان

اولیا را داد شور عاشقان

انبیا را داد هر دم رفعتی

[...]

عاشقا یک دم در آور سر جان

تا بیابی سر عشق کالامکان

عاشقان بینی بجان حیران شده

هر یک از نوعی دگر جویان شده

عاشقان بینی در این ره گشته غرق

[...]

ای برادر حکمت حق گوش دار

تا شوی از هر دو عالم مرد کار

دست لطف حق چو آدم آفرید

از برای سر عشقش پرورید

چل صباح او آن گلش تخمیر کرد

[...]

بیامد پیش حیدر مرد دانا

که تو سر باز گو اسرار ما را

که اندر جنت المأوی بود روز

بود این شمس آنجا مجلس افروز

علی گفتش نه روز است ونه شب هم

[...]

بشنو این رمز از بلال با وفا

خواجهٔ ما و غلام مصطفی(ص)

اوفتاده بود آن دُر ثمین

در میان آن جهودان لعین

مرد دین بودو طلبکار آمده

[...]

بود استاد حکیمی پاکباز

دائماً با حق تعالی گفته راز

در همه عالم ورا همتا نبود

همچو او در علم یک دانا نبود

رازها با حق تعالی گفته است

[...]

جهد کن کثرت نه بینی ای پسر

تا نگردی همچو احول کژ نظر

جهد کن کثرت نبینی ای سوار

تا نباشی همچو احول شرمسار

جهد کن کثرت نه بینی ای فقیر

[...]

آن حکیم پر خرد در آینه

جمله یکتا دید او معاینه

آن حکیم پر هنر را روح دان

نفس شومت احول آمد در میان

روح اندر عالم وحدت بود

[...]

عقل اندر کارسازی جهان

عشق اندر بی‌نیازی جهان

عقل دائم طالب صورت بود

عشق آتش در همه صورت زند

عقل اندر نیستی هست آمده

[...]

ای دل آخر یک دمی بیدار شو

یک زمان جویای وصل یار شو

ای دل آخر یک دمی بگذر ز جان

تا رسی اندر مقام لامکان

ای دل آخر یک دمی بگذر ز خود

[...]

چون صفات او احد آمد مدام

غیر نبود جمله او دان والسلام

هرچه دیدی ذات پاک او بود

اینچنین بینی ترا نیکو بود

در همه اشیا ورا ظاهر ببین

[...]

بود سلطانی ورا محمود نام

هم بوقتش بود عالم بانظام

عادل بر حق بد آن سلطان دین

بت شکن در سومنات و هند و چین

عمر خود اندر غزا بگذاشته

[...]

جملهٔ مردان زخود فانی شدند

در بقای حق بحق باقی شدند

نفس خود را در ریاضت داشتند

از خدای خود سعادت داشتند

یک زمان نه خواب کردند و نه خورد

[...]

بود در بغداد مردی با خبر

زینجهان وزانجهان رفته بدر

از هوای نفس خود وارسته بود

او کمر در عشق یزدان بسته بود

چار تکبیری زده بر کائنات

[...]

شیخ لقمان از زمان بایزید

بود باقی تا بدور بوسعید

عمر او صد بود و هفتاد و سه سال

دائماً در قرب بود و در وصال

بوسعید پاک زو بخشش بیافت

[...]

من ترا بینم ترا دانم ترا

خود ترا کی غیر بینم جان مرا

چون جز از تو نیست اندر دو جهان

لاجرم غیری نباشد در میان

اولین و آخرینی ای احد

[...]

این چنین رفتند مردان راه دین

رهروان حق به پیش حق یقین

شیرمردان مرکب خود رانده‌اند

اندر این ره چون خسان کی مانده‌اند

مرد عشقی گر تو تن در راه کن

[...]

بود منصور ای عجب شوریده حال

در ره تحقیق او را صد کمال

حال او حال عجب بود ای پسر

نی چو حال این خسان بی‌خبر

از رموز سر حق ره برده بود

[...]

گفت ای دانندهٔ کون ومکان

غیر تو کس نیست در هر دو جهان

گفت ای دارندهٔ عرش مجید

عرش و کرسی هم ز تو گشته پدید

گفت ای دارندهٔ لوح و قلم

[...]