گنجور

 
۱
۲
۳
۵
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۴

 

چنان بد که روزی چنان کرد رای

که در پادشاهی بجنبد ز جای

برون رفت با ویژه‌گردان خویش

که با او یکی بودشان رای و کیش

سوی کشور هندوان کرد رای

[...]

۶۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۷

 

چو آگاهی آمد به سام دلیر

که شد پور دستان همانند شیر

کس اندر جهان کودک نارسید

بدین شیر مردی و گردی ندید

بجنبید مرسام را دل ز جای

[...]

۶۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اورمزد » بخش ۲

 

چو دانست کز مرگ نتوان گریخت

بسی آب خونین ز دیده بریخت

بگسترد فرش اندر ایوان خویش

بفرمود کامدش بهرام پیش

بدو گفت کای پاک‌زاده پسر

[...]

۶۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۹

 

چو از کار رومی بپردخت شاه

دلش گشت پیچان ز کار سپاه

بفرمود تا موبد رای‌زن

بشد با یکی نامدار انجمن

ببخشید روی زمین سربسر

[...]

۶۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱۰ - نامه کسری به هرمزد

 

شنیدم کجا کسری شهریار

به هرمز یکی نامه کرد استوار

ز شاه جهاندار خورشید دهر

مهست و سرافراز و گیرنده شهر

جهاندار بیدار و نیکو کنش

[...]

۶۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۵

 

چو خورشید گردنده بی‌رنگ شد

ستاره به برج شباهنگ شد

به فرمود قیصر به نیرنگ ساز

که پیش آرد اندیشه‌های دراز

بسازید جای شگفتی طلسم

[...]

۶۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۷

 

وزان پس چو دانست کامد سپاه

جهان شد ز گرد سواران سیاه

گزین کرد زان رومیان صدهزار

همه نامدار ازدرکارزار

سلیح و درم خواست واسپان جنگ

[...]

۶۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۴

 

چو خورشید روشن بیاراست گاه

طلایه بیامد ز نزدیک شاه

به پرده سرای اندرون کس ندید

همان خیمه بر پای بر بس ندید

طلایه بیامد بگفت این به شاه

[...]

۶۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۹

 

گزین کرد زان لشکر نامدار

سواران شمشیرزن سی‌هزار

برفتند نیمی گذشته ز شب

نه بانگ تبیره نه بوق و جلب

چو پیران سالار لشکر براند

[...]

۶۳ بیت
فردوسی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۹ - در مدح یمین الدولة و امین الملة محمود بن ناصرالدین

 

بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان

نیابد ایچکسی جز بمدحت سلطان

یمین دولت ابوالقاسم آفتاب ملکوک

امین ملت محمود پادشاه جهان

خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد

[...]

۶۳ بیت
فرخی سیستانی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴

 

صبا باز با گل چه بازار دارد؟

که هموارش از خواب بیدار دارد

به رویش همی بر دمد مشک سارا

مگر راه بر طبل عطار دارد

همی راز گویند تا روز هر شب

[...]

۶۳ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۳

 

چه بود این چرخ گردان را که دیگر گشت سامانش؟

به بستان جامهٔ زربفت بدریدند خوبانش

منقش جامه‌هاشان را که‌شان پوشید فروردین

فرو شست از نگار و نقش ماه مهر و آبانش

همانا با خزان گل را به بستان عهد و پیمان بود

[...]

۶۳ بیت
ناصرخسرو
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۹

 

به فال همایون و فرخنده اختر

به بخت موفی و سعد موفر

به وقتی که هست اندر او فال خوبی

به روزی که هست اندر او سعد و اکبر

به بزم نو، اندر سرای نو آمد

[...]

۶۳ بیت
ازرقی هروی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۲ - نشاندن رامین پسر خود را به پادشاهى و مجاور شدن به آتشغاه تا روز مرگ

 

سر سال و خجسته روز نوروز

جهان پیروز گشت از بخت پیروز

پسر را خواند خورشید مهان را

همیدون خسرو فرماندهان را

پسر را پیش خود بر گاه بنشاند

[...]

۶۳ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳۷ - رفتن فرامرز به هندوستان در شهر نوشاد و پذیره شدن نوشاد وآمدن در شهر به عقب او

 

چو رستم سخن ها سراسر براند

زمژگان بسی خون دل برفشاند

گرفتند مریکدیگر را به بر

بسی بوسه دادند بر چشم و سر

وز آن جا فرامرز یل شد روان

[...]

۶۳ بیت
سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۳ - برداشتن فرامرز،گنج گرشاسب را

 

چو یک هفته بنشست در پیشگاه

سپهبد چنین گفت با پادشاه

کز آن گنج گرشسب گرد سوار

که دادی به من زان نشان چند بار

کدامست بنمای اکنون به من

[...]

۶۳ بیت
سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۵ - گم شدن فرامرز از لشکر

 

چنان بد که یک روز با انجمن

به نخجیرگه رفت آن پیلتن

در آن دشت و صحرا بسی تاخت بور

فراوان بیفکند آهو و گور

شب آمد سوی لشکرش بازگشت

[...]

۶۳ بیت
سرایندهٔ فرامرزنامه
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۲ - مدح علاء الدوله سلطان مسعود

 

دولت جوان و ملک جوان و ملک جوان

ملک جهان گرفتن و دادن نکو توان

ای ترک باد جنگ برون کنی یکی ز سر

برخیز و باده در ده بر فتح جنگوان

بنمود خسروان جهان را نموده نی

[...]

۶۳ بیت
مسعود سعد سلمان
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۰ - رسیدن طهماسپ برادر ارجاسپ و رزم او با لهراسپ گوید

 

جهان گشت روشن چو از آفتاب

یکی کوه دید آن شه کامیاب

چو آمد بدان دامن کوهسار

پر از گرد و خوی رخ ز بس گرد راه

تن نامدارش دو جا خسته بود

[...]

۶۳ بیت
عثمان مختاری
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۱۰

 

ای جهان را از قوام‌الدین مبارک یادگار

روز نو بر تو مبارک‌باد و جشن نو بهار

در چنین روزی سزد دست تو با جام شراب

در چنین جشنی سزد چشم تو بر روی نگار

ساعتی‌گویی به ساقی جام فرعونی بده

[...]

۶۳ بیت
امیر معزی
 
 
۱
۲
۳
۵
 
تعداد کل نتایج: ۹۷