گنجور

 
۱
۲
۳
۶
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیخسرو شصت سال بود » بخش ۱

 

به پالیز چون برکشد سرو شاخ

سر شاخ سبزش برآید ز کاخ

به بالای او شاد باشد درخت

چو بیندش بینادل و نیک‌بخت

سزد گر گمانی برد بر سه چیز

[...]

۵۸ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۵

 

از آن کار پر درد شد گرگسار

کجا زنده شد مرده اسفندیار

سراپرده زد بر لب آب شاه

همه خیمه‌ها گردش اندر سپاه

می و رود بر خوان و میخواره خواست

[...]

۵۸ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲

 

ز بلبل شنیدم یکی داستان

که برخواند از گفتهٔ باستان

که چون مست باز آمد اسفندیار

دژم گشته از خانهٔ شهریار

کتایون قیصر که بد مادرش

[...]

۵۸ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۸

 

ز راه بیابان به شهری رسید

ببد شاد کآواز مردم شنید

همه بوم و بر باغ آباد بود

در مردم از خرمی شاد بود

پذیره شدندش بزرگان شهر

[...]

۵۸ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۷

 

سپهبد فرستاده را پیش خواند

بران نامور پیشگاهش نشاند

چو بشنید بیدار شاه جهان

فرستاده را خواند پیش مهان

بیامد جهاندیده دانای پیر

[...]

۵۸ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۶

 

بغرید شنگل ز پیش سپاه

منم گفت گرداوژن رزم‌خواه

بگویید کان مرد سگزی کجاست

یکی کرد خواهم برو نیزه راست

چو آواز شنگل برستم رسید

[...]

۵۸ بیت
فردوسی
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح سلطان محمود غزنوی گوید

 

بدان ماند که یزدان گرو گر

جهانی نو بر آورده است دیگر

چو کشمر بوم او پر سرو و با حسن

چو کشمیر اصل او پر نقش و با فر

نه نقش از بن نباشد جز بکشمیر

[...]

۵۸ بیت
عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در مدح سلطان محمود غزنوی

 

مراد عالم و شاه زمین و گنج هنر

قوام ملک و نظام هدی و فخر بشر

یمین دولت و دولت بدو فزوده شرف

امین ملت و ملت بدو گرفته خطر

چهار چیز بود در چهار وقت نصیب

[...]

۵۸ بیت
عنصری
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - در صفت داغگاه امیر ابو المظفر فخر الدوله احمدبن محمد والی چغانیان

 

چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار

پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار

خاک را چون ناف آهو مشک زاید بیقیاس

بید را چون پر طوطی برگ روید بیشمار

دوش وقت نیمشب بوی بهار آورد باد

[...]

۵۸ بیت
فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۰ - در مدح ابو منصور دواتی قراتکین حاکم غرجستان

 

مرا دلیست که از چشم بد رسیده به جان

بلای من ز دلست اینت درد بی درمان

ترا چه گویم گویم مرا چشم بدزد

ترا چه گویم گویم مرا ز دل بستان

گرم ز چشم ندزدی تباه گردد عیش

[...]

۵۸ بیت
فرخی سیستانی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۹

 

پانزده سال برآمد که به یمگانم

چون و از بهر چه؟ زیرا که به زندانم

به دو بندم من ازیرا که مر این جان را

عقل بسته است و به تن بستهٔ دیوانم

چه عجب گر ننهد دیو مرا گردن؟

[...]

۵۸ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۱

 

شاید که حال و کار دگر سان کنم

هرچ آن به است قصد سوی آن کنم

عالم به ماه نیسان خرم شده است

من خاطر از تفکر نیسان کنم

در باغ و راغ دفتر دیوان خویش

[...]

۵۸ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۶

 

دیوی است جهان پیر و غداری

که‌ش نیست به مکر و جادوی یاری

باغی است پر از گل طری لیکن

بنهفته به زیر هر گلی خاری

گر نیست مراد خستن دستت

[...]

۵۸ بیت
ناصرخسرو
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

جهان را رنگ و شِکل بی‌شمارست.

خِرَد را بافرینش کارزارست.

زمانه، بندها، داند نهادَن،

که نَتْواند خِرَد آن را گُشادن.

نِگر کاین دام طُرفه چون نهاده‌ست،

[...]

۵۸ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۸ - رفتن دایه به گوراب نزد رامین

 

بگفت این و به راه افتاد شبگیر

کمان شد مرو دایه جسته زو تیر

جنان تیری که بودش راه پرتاب

ز مرو شایگان تا مرز گوراب

چو اندر مرز گوراب آمد از راه

[...]

۵۸ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین

 

اگرچه عشق سر تا سر زیانست

همه رنج تن و درد روانست

دو شادی هست او را در دو هنگام

یکی شادی گه نامه‌ست و پیغام

دگر شادی دم دیدار دلبر

[...]

۵۸ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۴ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

دگر باره جوابش داد رامین

بدو گفت ای بهار بربر و چین

جهان چون آسیای گرد گردست

که دادارش چنین گردنده کرده‌ست

نماند حال او هرگز به یک سان

[...]

۵۸ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۸ - نامه فرامرز با مهارک هندی

 

بفرمود شیر ژیان تا دبیر

بیاورد بر خامه مشک و عبیر

نویسد یکی نامه پاکیزه وار

به نزدیک آن مرد ناهوشیار

چو مشکین زبان مرغ شیرین سخن

[...]

۵۸ بیت
سرایندهٔ فرامرزنامه
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - وصف شب و ستارگان آسمان و ستایش علی الخاص

 

دوش در روی گنبد خضرا

مانده بود این دو چشم من عمدا

لون انفاس داشت پشت زمین

رنگ زنگار داشت روی هوا

کلبه ای بود پر ز در یتیم

[...]

۵۸ بیت
مسعود سعد سلمان
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۲۰ - فرستادن ارجاسپ گرگوی گرگین و ارده شیر و پاس پرهیزگار را روئین حصار گوید

 

چه شد ز آشیان فلک باز مهر

غراب شب افروخت پر بر سپهر

دو لشکر بکشتند از رزم گاه

نشست از بر تخت ارجاسپ شاه

بشد پیش ارهنگ و بوسید پای

[...]

۵۸ بیت
عثمان مختاری
 
 
۱
۲
۳
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۰۸