گنجور

 
۱
۲
 

فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۳

 

به خیمه درآمد به کردار باد

یکی ترگ دیگر به سر برنهاد

درفشی دگر جست و اسپی دگر

دگرگونه جوشن دگرگون سپر

بیامد چو نزدیک رستم رسید

[...]

۱۰۱ بیت
فردوسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲۲ - رفتن نریمان به شهر فغنشور

 

نریمان از آن پس چو یک مه نشست

هر آنچ آمدش گنج خاقان به دست

به سالار شهر کجا برشمرد

بنه نیز هرچ آن نشایست برد

بدو گفت چون عمم آید فراز

[...]

۱۰۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۴۳ - خبر یافتن فریدون از مرگ گرشاسب

 

چو نزد فریدون ز سوگ و ز غم

رسید آگهی گشت از انده دژم

همه جامه زد چاک و بنداخت تاج

غریوان به خاک آمد از تخت عاج

همی گفت گردا گوا سرورا

[...]

۱۰۱ بیت
اسدی توسی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۰ - مدح ثقة الملک طاهربن علی

 

کرد همتای روضه رضوان

ملک سلطان به دولت سلطان

ثقت الملک طاهربن علی

آنکه گردون چو او نداد نشان

آن فلک همت ستاره محل

[...]

۱۰۱ بیت
مسعود سعد سلمان
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۳ - در تفکر در آثار قدرت خدای تعالی و در موعظت و نصیحت گوید

 

خداوندی است عالم را جهان آرای و گیتی بان

که عالم را همی دارد نگاری چون نگارستان

نگه دارنده خلقان؛ پدید آرنده گیتی

که رحمتهاش بی حد است و نعمتهاش بی پایان

جهانداری که می دارد ؛ به ترتیب و نسق عالم

[...]

۱۰۱ بیت
قوامی رازی
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۳ - سوگندنامه‌ای که انوری در نفی هجو قبة اسلام بلخ گفته و اکابر بلخ را مدح کرده

 

ای مسلمانان فغان از دور چرخ چنبری

وز نفاق تیر و قصد ماه و سیر مشتری

کار آب نافع اندر مشرب من آتشیست

شغل خاک ساکن اندر سکنهٔ من صرصری

آسمان در کشتی عمرم کند دایم دو کار

[...]

۱۰۱ بیت
انوری
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۵ - درتوصیف آتش و مدح رکن الدین مسعود

 

بگشت گونه باغ از نهیب باد خزان

بیر باد خزان برگ شاخ و رنگ رزان

نماند قوت آذر ز سطوت آذر

برفت آب ریاحین ز صدمت آبان

بباغ تاسپه برد تاختن کردست

[...]

۱۰۱ بیت
جمال‌الدین عبدالرزاق
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - ترکیب بند

 

خورشید کارنامه ملک جهان نوشت

نوروز عزل نامه صرف زمان نوشت

گردون به خط حکمت و اشکال هندسه

فصل بهار بر ورق بوستان نوشت

رضوان به آنکه دست به خوی زمانه داشت

[...]

۱۰۱ بیت
فلکی شروانی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۱ - بردن سرهنگ بهرام‌گور را به مهمانی

 

شاه بهرام روزی از سر تخت

برد سوی شکار صحرا رخت

پیشتر ز‌آنکه رفت و صید انداخت

صید بین تا چگونه صیدش ساخت

چون بر آن دِه گذشت کان سرهنگ

[...]

۱۰۱ بیت
نظامی
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۹ - گفتار در رخصت دادن دایه گلرخ را در عشق هرمز و حیله ساختن

 

بدایه گفت دل بر خود نهادم

ز پیش زخم چشم بد فتادم

چو تو یارم شدی کارم برآمد

متاعم را خریداری درآمد

چو کار افتاده شد دلدادهیی را

[...]

۱۰۱ بیت
عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۲ - در صفت دل و اسرار توحید و حقایق فرماید

 

حقیقت ایدل اکنون چند گوئی

همی گوئی تو تا پیوند جوئی

ترا پیوند با جانست و جانان

توئی پیدا ولی در عشق پنهان

تو پیدائی و ناپیدای جانی

[...]

۱۰۱ بیت
عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۵ - حکایت استاد ترک و پرده‌بازی او

 

پرده‌بازی بود استادی بزرگ

چابکی دانا ولی از اصل ترک

مثل خود در فن نقّاشی نداشت

هر کجا می‌رفت آنجا کار داشت

صورت الوان عجایب ساختی

[...]

۱۰۱ بیت
عطار
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴۶ - در بیان آنکه حق تعالی عبادت و خدمت را بر بندگان جهت آن نهاد تا اندک‌اندک خداپرست شوند و از خودپرستی وارهند همچنانکه اطفال رضیع را مادران از هر طعامی به انگشت می‌چشانند تا بدان خو گیرند و عاقبت از شیر بریده شوند و قوتشان عوض شیر‌، نان و گوشت و طعام‌های دیگر گردد. دنیا و خوشی‌های آن همچون شیر است و طاعت حق و معرفت و حکمت همچون طعام. پس این پنج نماز را جهت آن نهادند که آهسته آهسته آدمی بدان خو کند و مستعد نماز دایم گردد که وَ فی صَلاتِهِمْ دائِمونَ. آنها که قیام و زندگی و قوتشان از این قوت است قایم باللّه‌اند هرگز نمیرند و آنها که در این پنج نماز ماندند و ذوق نماز دایم نیافتند و مستعد آن نشدند که آن طعام قوت ایشان شود زنده و قایم بشیر دنیا‌اند لاجرم بمیرند و فانی شوند

 

خدمت از بهر آن نهاد خدا

تا شوی از خودی تمام جدا

از دل آنِ خدا شوی وز جان

او بود در تو آشکار و نهان

نی که آن طفل را دهند طعام

[...]

۱۰۱ بیت
سلطان ولد
 

همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۷ - در وصف عشق

 

ذوق وجد وسماع وجان بازی

هست در قوم ملت تازی

زانکه ایشان ز دل خبر دارند

با نشاط از شراب اسرارند

عاشقان حبیب معبودند

[...]

۱۰۱ بیت
همام تبریزی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۳

 

شراری که شمعش ازان یافت تاب

بود سنگ چخماق آن آفتاب

طلبکار حاجات، دلبسته‌اش

بهار مناجات، گلدسته‌اش

ز بالایش اندیشه کوته‌کمند

[...]

۱۰۱ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۲۰

 

ز بد توبه امروز باشد صواب

وگرنه چه سود از پل آن سوی آب

به زشتی کشی عالمی را به پیش

ندانسته‌ای قبح کردار خویش

چنان کن که چون پرده افتد ز کار

[...]

۱۰۱ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۲۱

 

سزد گر به مهرش کند دل هوس

به ماهی که رویش تو دیدیّ و بس

به صد دل توان ناز چشمی خرید

که تا چشم بگشاد، روی تو دید

برو فرش کن چون صدف، خانه‌ای

[...]

۱۰۱ بیت
قدسی مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در منقبت امام زین‌العابدین(ع)

 

شکر خدا که با فلکم هیچ کار نیست

بر خاطرم ز هر دو جهان یک غبار نیست

آن پای بر جهان زده رندم که بر دلم

اندوه آسمان و غم روزگار نیست

مستغنیم به طبع بلند از بلند و پست

[...]

۱۰۱ بیت
فیاض لاهیجی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۸