عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۹
در ده می عشق یک دم ای ساقی
تا عقل کند گزاف در باقی
زین عقل گزاف گوی پر دعوی
بگذر که گذشت عمر ای ساقی
دردی در ده که توبه بشکستم
[...]
عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۲۳
گر دل گویم ز غایت مشتاقی
از دست بشد باده بیار ای ساقی
ور جان گویم در ره تو فانی شد
جان فانی شد کنون تو دانی باقی
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
چو هر دل را بدو بود اشتیاقی
بیک ره جمله کردند اتّفاقی
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد
ببردند آن دو تن را در وثاقی
یکی را وصل و دیگر را فراقی
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۶) حکایت مهستی دبیر با سلطان سنجر
مگر سنجر غلامی داشت ساقی
که از خوبی ببُودش هیچ باقی
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۲) حکایت هارون با بهلول
که در مشرق اگر زالیست باقی
که بر سنگ آیدش پای اتّفاقی
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
لبم گر بادهیی بخشد بساقی
از آن مستی نماند هیچ باقی
عطار » خسرونامه » بخش ۳۸ - غزل گفتن ارغنون ساز در مجلس خسرو و عشرت كردن
صلای تلخ می در داد ساقی
ز شیرینی خود نگذاشت باقی
عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۹ - هم در این معنی بنوع دیگر فرماید
چنان مستم کنون در روی ساقی
که درمستی نخواهم ماند باقی
عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۹ - هم در این معنی بنوع دیگر فرماید
نخواهم ماند اینجا گاه باقی
ولکین مینخواهد ریخت ساقی
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۸ - در کشف اسرار و توحید کل گوید
ز حلّاج این زمان مانده است باقی
عجایب من که کردت دست ساقی
عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۱ - در عین العیان توحید گوید
همه مستند و اندر بند باقی
بده جام می اینجا زود ساقی
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲ - در ذات و صفات و توحید حضرت باری تعالی فرماید
مرا جامی بده زان جام باقی
که تو هم جام و هم جانی و ساقی
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۵ - در جواب گفتن پسر پیر دانا را و اسرار گفتن فرماید
مرا بنمودهاند اسرار باقی
مئی در دادم اینجا باده ساقی
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۵۳ - در صفت ره یافتن و می عشق خوردن و جانان دیدن به تحقیق گوید
بدو پیدا شدم بنمود باقی
مرا درجام کل او بود ساقی