عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۰
کسی کو هرچه دید از چشم جان دید
هزاران عرش در مویی عیان دید
عدد از عقل خاست اما دل پاک
عدد گردید از گفت زبان دید
چو این آن است و آن این است جاوید
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸
هر که سر رشتهٔ تو یابد باز
درش از سوزنی کنند فراز
عاشق تو کسی بود که چو شمع
نفسی میزند به سوز و گداز
باز خندد چو گل به شکرانه
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴
دوش چشم خود ز خون دریای گوهر یافتم
منبع هر گوهری دریای دیگر یافتم
زین چنین دریا که گرد من درآمد از سرشک
گر کشتی بقا گرداب منکر یافتم
موج این دریا چرا فوقالثریا نگذرد
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۶
با تو سری در میان خواهد بدن
کان ورای جسم و جان خواهد بدن
هر که زان سر یافت یک ذره نشان
از دو عالم بی نشان خواهد بدن
محرم آن شو که گر آن نبودت
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۲
ای جان ما شرابی از جام تو کشیده
سرمست اوفتاده دل از جهان بریده
وی جان ما به یک دم صد زندگی گرفته
تا از رخت نسیمی بر جان ما وزیده
ای جان پاکبازان در قعر هر دو عالم
[...]
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خفاشی که به طلب خورشید پرواز میکرد
یک شبی خفاش گفت از هیچ باب
یک دمم چون نیست چشم آفتاب
میشوم عمری به صد بیچارگی
تا بباشم گم درو یک بارگی
چشم بسته میروم در سال و ماه
[...]
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مردی غازی و مردی کافر که مهلت نماز به یکدیگر دادند
غازیی از کافری بس سرفراز
خواست مهلت تا که بگزارد نماز
چون بشد غازی نماز خویش کرد
بازآمد جنگ هر دم بیش کرد
بود کافر را نمازی زان خویش
[...]
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۵) حکایت پسر صاحب جمال و عاشق شوریده حال
یکی صاحب جمال دلستان بود
که از رویش عرق بر بوستان بود
بهاری بود در صحرا بمانده
بزیر خیمهٔ تنها بمانده
ازو خیمه سپهری معتبر بود
[...]
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۴) حکایت شوریده دل بر سر گور
یکی شوریدهٔ میشد سحرگاه
سر خاک بزرگی دید در راه
بسی سنگ نکو بر هم نهاده
یکی نقش قوی محکم نهاده
زمانی نیک چون آنجا باستاد
[...]
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۶) حکایت سلطان ملکشاه با پاسبان
شبی برفی عظیم افتاد در راه
سراپرده زده سلطان ملکشاه
ز سرما مرغ و ماهی آرمیده
همه در کوشَها سر درکشیده
براندیشید سلطان گفت امشب
[...]
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۴) حکایت شعبی و آن مرد که صعوۀ گرفته بود
چنین گفتست شعبی مردِ درگاه
که شخصی صعوهٔ بگرفت در راه
بدو آن صعوه گفت ازمن چه خواهی
وزین ساق و سر و گردن چه خواهی
گرم آزاد گردانی ز بندت
[...]
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۵) حکایت ایاز و درد چشم او
مگر از چشم زخم چشم اغیار
بدرد چشم ایاز آمد گرفتار
ز درد چشم چشمش همچو خون شد
دو نرگسدانِ چشمش لاله گون شد
علی الجمله چو روزی ده برآمد
[...]
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۱۰) حکایت محمود با شیخ خرقانی
مگر محمود میآمد ز راهی
درآمد پیش خرقانی پگاهی
ولیکن امتحان شیخ را شاه
ایاز خاص خود را خواند آنگاه
لباس خود درو پوشید آن روز
[...]
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۲) حکایت رندی که از دکانی چیزی میخواست
یکی رندی میان داغ و دردی
ستاده بود بر دکان مردی
ازو میخواست چیزی، می ندادش
بسی بر پیش دکان ایستادش
زبان بگشاد دکاندار پر پیچ
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش پنجم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
رکویی زی نظام آورد آن پیر
که پر زر کن مکن زنهار تقصیر
نظامش گفت این رکوه بزرگست
که در من میفتد گویی که گرگست
ندارد گفت سودت پر زرش کن
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش هفتم » بخش ۸ - الحکایه و التمثیل
عزیزی بد که تا شد شصت ساله
هوای گوشت بودش یک نواله
اگرچه دست میدادش ولیکن
نبود از نفس نامعلوم ایمن
مگر روزی شنود از دور بویی
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل
سخن بشنو ز سلطان طریقت
سپهسالارِ دین شاهِ حقیقت
به هر جزوی هزاران کل علیالحق
به کل محبوب حق معشوق مطلق
شگرفی کهآفتاب این ولایت
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱۴ - الحکایه و التمثیل
من این نکته ز درویشی شنودم
که گفت اندر طواف کعبه بودم
یکی سرگشتهٔ بسرشته از نور
شده تیرش کمان و مشک کافور
مرا از هرچه باشد بیش یا کم
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
مگر میرفت آن دیوانه دل شاد
فتادش چشم بر بقال استاد
بدو گفتا که ای مرد نکو نام
شکرداری سپید و مغز بادام
چنین گفتا که دارم هر دو بسیار
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
شنودم من که فردوسی طوسی
که کرد او در حکایت بی فسوسی
به بیست و پنج سال از نوک خامه
بهسر میبرد نقش شاهنامه
بهآخر چون شد آن عمرش بهآخر
[...]