گنجور

 
۱
۲
۳
۶
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴

 

گفتم اندر محنت و خواری مرا

چون ببینی نیز نگذاری مرا

بعد از آن معلوم من شد کان حدیث

دست ندهد جز به دشواری مرا

از می عشقت چنان مستم که نیست

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳

 

برقع از ماه برانداز امشب

ابرش حسن برون تاز امشب

دیده بر راه نهادم همه روز

تا درآیی تو به اعزاز امشب

من و تو هر دو تمامیم بهم

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹

 

بعد جوی از نفس سگ گر قرب جان می‌بایدت

ترک کن این چاه و زندان گر جهان می‌بایدت

باز عرشی گر سر جبریل داری پر برآر

ورنه در گلخن نشین گر استخوان می‌بایدت

نفس را چون جعفر طیار برکن بال و پر

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱

 

چون مرا مجروح کردی گر کنی مرهم رواست

چون بمردم ز اشتیاقت مرده را ماتم رواست

من کیم یک شبنم از دریای بی‌پایان تو

گر رسد بویی از آن دریا به یک شبنم رواست

گر رسانی ذره‌ای شادی به جانم بی جگر

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶

 

تا آفتاب روی تو مشکین نقاب بست

جان را شب اندر آمد و دل در عذاب بست

ترسید زلف تو که کند چشم بد اثر

خورشید را ز پردهٔ مشکین نقاب بست

ناگاه آفتاب رخت تیغ برکشید

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷

 

تو را در ره خراباتی خراب است

گر آنجا خانه‌ای گیری صواب است

بگیر آن خانه تا ظاهر ببینی

که خلق عالم و عالم سراب است

در آن خانه تو را یکسان نماید

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸

 

چون به اصل اصل در پیوسته بی‌تو جان توست

پس تویی بی‌تو که از تو آن تویی پنهان توست

این تویی جزوی به نفس و آن تویی کلی به دل

لیک تو نه این نه آنی بلکه هر دو آن توست

تو درین و تو در آن تو کی رسی هرگز به تو

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶

 

روی تو شمع آفتاب بس است

موی تو عطر مشک ناب بس است

چند پیکار آفتاب کشم

قبلهٔ رویت آفتاب بس است

روی چون روز در نقاب مپوش

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱

 

هر شور وشری که در جهان است

زان غمزهٔ مست دلستان است

گفتم لب اوست جان، خرد گفت

جان چیست مگو چه جای جان است

وصفش چه کنی که هرچه گویی

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸

 

بی تو از صد شادیم یک غم به است

با تو یک زخمم ز صد مرهم به است

گر ز مشرق تا به مغرب دعوت است

چون نمی‌بینم تو را ماتم به است

از میان جان ز سوز عشق تو

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵

 

عشق تو پرده، صد هزار نهاد

پرده در پرده بی شمار نهاد

پس هر پرده عالمی پر درد

گه نهان و گه آشکار نهاد

صد جهان خون و صد جهان آتش

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸

 

عزم خرابات بی‌قنا نتوان کرد

دست به یک درد بی صفا نتوان کرد

چون نه وجود است نه عدم به خرابات

لاجرم این یک از آن جدا نتوان کرد

شاه مباش و گدا مباش که آنجا

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹

 

روی در زیر زلف پنهان کرد

تا در اسلام کافرستان کرد

باز چون زلف برگرفت از روی

همه کفار را مسلمان کرد

دوش آمد برم سحرگاهی

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳

 

زین دم عیسی که هر ساعت سحر می‌آورد

عالمی بر خفته سر از خاک بر می‌آورد

هر زمان ابر از هوا نزلی دگر می‌افکند

هر نفس باغ از صبا زیبی دگر می‌آورد

ابر تر دامن برای خشک مغزان چمن

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸

 

خطی سبز از زنخدان می بر آورد

مرا از دل نه کز جان می بر آورد

خطش خوش خوان از آن آمد که بی کلک

مداد از لعل خندان می بر آورد

مداد اینجا چه باشد لوح سیمش

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰

 

درد من هیچ دوا نپذیرد

زانکه حسن تو فنا نپذیرد

گر من از عشق رخت توبه کنم

هرگز آن توبه خدا نپذیرد

از لطافت که رخت را دیدم

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹

 

در راه تو هر که راهبر شد

هر لحظه به طبع خاک تر شد

هر خاک که ذرهٔ قدم گشت

در عالم عشق تاج سر شد

تا تو نشوی چو ذره ناچیز

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶

 

عشقت ایمان و جان به ما بخشد

لیک بی‌علتی عطا بخشد

نیست علت که ملک صد سلطان

در زمانی به یک گدا بخشد

گر همه طاعتی به جای آری

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰

 

نور روی تو را نظر نکشد

سوز عشق تو را جگر نکشد

باد خاک سیاه بر سر آنک

خاک کوی تو در بصر نکشد

آتش عشق بیدلان تو را

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴

 

کارم از عشق تو به جان آمد

دلم از درد در فغان آمد

تا می عشق تو چشید دلم

از بد و نیک بر کران آمد

از سر نام و ننگ و روی و ریا

[...]

۱۴ بیت
عطار
 
 
۱
۲
۳
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۱۰