گنجور

 
عطار

زین دم عیسی که هر ساعت سحر می‌آورد

عالمی بر خفته سر از خاک بر می‌آورد

هر زمان ابر از هوا نزلی دگر می‌افکند

هر نفس باغ از صبا زیبی دگر می‌آورد

ابر تر دامن برای خشک مغزان چمن

از بهشت عدن مروارید تر می‌آورد

هر کجا در زیر خاک تیره گنجی روشن است

دست ابرش پای کوبان باز بر می‌آورد

طعم شیر و شکر آید از لب طفلان باغ

زانکه آب از ابر شیر چون شکر می‌آورد

با نسیم صبح گویی راز غیبی در میان است

کز ضمیر آهوان چین خبر می‌آورد

غنچه چو زرق خود از بالا طلب دارد چو ابر

از برای آن دهان بالای سر می‌آورد

گر ز بی برگی درون غنچه خون می‌خورد گل

هر دم از پرده برون برگی دگر می‌آورد

مشک را چون بوی نقصان می‌پذیرد از جگر

گل چگونه بوی مشکین از جگر می‌آورد

گل چو می‌داند که عمری سرسری دارد چو برق

زندگانی بر سر آتش به سر می‌آورد

نرگس سیمین چو پر می جام زرین می‌کشد

سر گرانی هر دمش از پای در می‌آورد

لاجرم از بس که می‌خورده است آن مخمور چشم

چشم خواب آلود پر خواب سحر می‌آورد

یا صبای تند گویی سیم و زر را می‌زند

زین قبل در دست سیمین جام زر می‌آورد

تا که در باغ سخن عطار شد طاوس عشق

در سخن خورشید را در زیر پر می‌آورد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۱۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کلیم

شمع گلبن هر قدر برگی که برمی آورد

از پی پروانه خود بال و پر می آورد

ناله بلبل ز بس در مغز گل جا کرده است

گر کسی گل را ببوید دردسر می آورد

سرو یک یک راز گلشن را بگوش ابر گفت

[...]

صائب تبریزی

عیب‌جو چندان که عیب از ما به در می‌آورد

غیرت ما زور بر کسب هنر می‌آورد

یک دل آگاه گمراهان عالم را بس است

کاروانی را به منزل راهبر می‌آورد

لطف عام او عجب دارم نصیب من شود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

نخل امیدت به بار آه سحر می‌آورد

کشت طاعت را به حاصل چشم تر می‌آورد

آنچه برد از کیسه سائل خوب‌تر می‌آورد

ابر آب از بحر می‌گیرد گهر می‌آورد

کام شیرین خواهی، آبی بر لب خشکی بزن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه