گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

هوس بار گر آزار دل افگار است

نخورد غم دل انگار که با آن یار است

شب وصلت سخن از صبر نگویم که کم است

فتنه شوق چه گویم به تو چون بسیار است

نکند عاشق تالانت ز غم روی تو خواب

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

هیچ عقل خرده بین نقش دهانت در نیافت

در میان ما کی روز میانت در نیافت

جادوی استاد چندانی که در خود باز جست

چشم بندیهای چشم ناتوانت در نیافت

رند صاحب ذوق هی میهای رنگین تر ز لعل

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

یاد بوس چون منی حیف است کآید بر زبانت

نیک گفتی نیک پیش آ، تا ببوسم آن دهانت

زاهد پر خواره می شد دم به دم لاغر میانتر

ا گر دل او گه گهی میرفت در فکر مانت

زآن دهان و زآن میان خواهد دلم پرسد نشانی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

بار از ستیزه کینه باران بجد گرفت

آزار ریش په نگاران بجد گرفت

دیدند عاشقانش و آغاز گریه کرد

گفتم درا به خانه که باران بجد گرفت

دل با خیال آنکه سپاهان مبارکند

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

بار بر خوان ملاحت نمک خوبان است

شور او در سرو سوز غم او در جان است

گر برآید به کله ماه فلک آن اینست

در خرامد به قبا سرو چمن این آن است

نیست پوشیده که چون مردم چشم است عزیز

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶

 

یار نزدیک آمد و از خویش ما را دور ساخت

پرتو نور تجلی سایه ها را نور ساخت

ذره را گفتم تو خاکی این چه نام و شهرت است

گفت عشق آفتابم اینچنین مشهور ساخت

ظاهر و پنهان از آن کز دهان و چشم خویش

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷

 

دل که شد زآن زلف سودایی مزاج

نیستش غیر از تو معجون علاج

زهر ناب از دست تو عذب فرات

بی تو آب زندگی ملح اجاج

زلفت از دامن فشاند آن خاک پای

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

اگر آن غمزه خواهد ز ترکان خراج

چو زلفته بگردن بیارند باج

میارید گو ناز اینجا و حسن

که زیره به کرمان ندارد رواج

مفرح لب تست و بس گره مرا

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

چو شمعِ روز برافروخت از نسیمِ صَباح

بریز بادهٔ گلگون در آبگون اَقداح

ز ساقیانِ پری‌چهره خواه وقتِ صبوح

حیات جان ز لبِ جام و قوتِ روح از راح

مردان خرابات بین که از سرِ شوق

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

خَطَت که بر خَطِ یاقوت بنهم ترجیح

نوشته‌اند بر آن لعلِ لب که انت مَلیح

به لوحِ عارضِ تو آن خَطِ دگر گویی

کشیده خامهٔ قدرت که اَلبَیاضُ صَحیح

نمی‌بریم شکایت ز خَطّ و خالِ بتان

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱

 

ز من که عاشق و رندم مجری زهد و صلاح

که روز مستم و شب هم زهی صباح و رواح

قبه و واعظ ما را که بحر علم نهند

همان حکایت کالبحردان و کاملاح

ترا که نیست صلاحیت نظر بازی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

ای صبا چند روی بر د جانان گستاخ

در شب تار بر آن زلف پریشان گستاخ

باشد اینها حرکات خنک و بادسری

که در آن روضه کنی گشت شهستان گستاخ

زلف کجدار که با روی نو پهلو نزند

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳

 

آن پری وش که خطش گوشه مه می فرسود

در من آتش زد و آورد به روی این همه دود

هر چه کم کرد که از مایه روشن رویی

راست کرد آن رخ زیبا و برآن نیز فزود

تا غم او زد انگشت طلب بر دل من

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴

 

آنجا که وصف گیری آن دلربا کنند

از مشک اگر کنند حدیثی خطا کنند

گر کام اوست ریختن خون عاشقان

آن به که کامش از دل شیدا روا کنند

بیهوده رنج می‌برد از دست ما طبیب

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵

 

آن جگر گوشه ز خون دل ما بس نکند

مست شد چشمش ازین باده چرا بس نکند

غمزه را گر بزند زلف، ببندد به دو دست

هرگز این از ستم و آن ز وفا بس نکند

نشکیید دل پرخون من از صحبت یار

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

آنچه تو داری به حُسن، ماه ندارد

جاه و جمالِ تو پادشاه ندارد

جانِبِ دل‌ها نگاه دار که سلطان

مُلک نگیرد اگر سپاه ندارد

عاشقِ خود گر کنی به جرمِ محبت

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

آنرا که بر زبان صفت روی او رود

در هر سخن ز خود رود اما نکر رود

تا عود جان نسوخت به چشمم وطن نساخت

آری پری به خانه مردم بر رود

مرگ خیال عارض او بگذرد به چشم

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸

 

آن سرو قد نگر که چه آزاد می‌رود

وآن غمگسار بین که چه دلشاد می‌رود

به روی سرو قامت گل‌بوی لاله‌رخ

با قد خوش خرام چو شمشاد می‌رود

بر بام هفت قلعه گردون ز بیدلان

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

آن سرو ناز رفت بگلشن نظر کنید

در باغ گل برآمد و سوسن نظر کنید

گل را ز شوق نکهت آن پیرهن چو من

صد داغ خون به گوشه دامن نظر کنید

آتشکده است جان من از سوز سینه به آه

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

آن شوخه به ما جز سر بیداد ندارد

با وعده دل غمزده شاد ندارد

کرد از من دل شیفته آن عهد‌شکن باز

آن گونه فراموش که کس یاد ندارد

بلبل چه فرستد سوی گل تحفه که در دست

[...]

کمال خجندی
 
 
۱
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۶۳