گنجور

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱ - سر آغاز

 

ای ضیاء الحق حسام الدین بیار

این سوم دفتر که سنت شد سه بار

بر گشا گنجینهٔ اسرار را

در سوم دفتر بهل اعذار را

قوتت از قوت حق می‌زهد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲ - قصهٔ خورندگان پیل‌بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح

 

آن شنیدی تو که در هندوستان

دید دانایی، گروهی دوستان

گُرْسنه مانده شده بی‌برگ و عور

می‌رسیدند از سفر از راه دور

مهرِ داناییش جوشید و بگفت

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۳ - بقیهٔ قصهٔ متعرضان پیل‌بچگان

 

هر دهان را پیل بویی می‌کند

گرد معدهٔ هر بشر بر می‌تند

تا کجا یابد کباب پور خویش

تا نماید انتقام و زور خویش

گوشت‌های بندگان حق خوری

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴ - بازگشتن به حکایت پیل

 

گفت ناصح بشنوید این پند من

تا دل و جانتان نگردد ممتحن

با گیاه و برگها قانع شوید

در شکار پیل‌بچگان کم روید

من برون کردم ز گردن وام نصح

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۵ - بیان آنک خطای محبان بهترست از صواب بیگانگان بر محبوب

 

آن بلال صدق در بانگ نماز

حی را هی همی‌خواند از نیاز

تا بگفتند ای پیمبر نیست راست

این خطا اکنون که آغاز بناست

ای نبی و ای رسول کردگار

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۶ - امر حق به موسی علیه السّلام که مرا به دهانی خوان کی بدان دهان گناه نکرده‌ای

 

گفت ای موسی ز من می‌جو پناه

با دهانی که نکردی تو گناه

گفت موسی من ندارم آن دهان

گفت ما را از دهان غیر خوان

از دهان غیر کی کردی گناه؟

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۷ - بیان آنک الله گفتن نیازمند عین لبیک گفتن حق است

 

آن یکی الله می‌گفتی شبی

تا که شیرین می‌شد از ذکرش لبی

گفت شیطان آخر ای بسیارگو

این همه الله را لبیک کو

می‌نیاید یک جواب از پیش تخت

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸ - فریفتن روستایی شهری را و بدعوت خواندن بلابه و الحاح بسیار

 

ای برادر بود اندر ما مضی

شهریی با روستایی آشنا

روستایی چون سوی شهر آمدی

خرگه اندر کوی آن شهری زدی

دو مه و سه ماه مهمانش بدی

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹ - قصهٔ اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را و در رسیدن شومی طغیان و کفران در ایشان و بیان فضیلت شکر و وفا

 

تو نخواندی قصهٔ اهل سبا

یا بخواندی و ندیدی جز صدا

از صدا آن کوه خود آگاه نیست

سوی معنی هوش که را راه نیست

او همی بانگی کند بی گوش و هوش

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰ - جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعهٔ عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او

 

صومعهٔ عیسی‌ست خوان اهل دل

هان و هان ای مبتلا این در مهل

جمع گشتندی ز هر اطراف خلق

از ضریر و لنگ و شل و اهل دلق

بر در آن صومعهٔ عیسی صباح

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱ - باقی قصهٔ اهل سبا

 

آن سبا ز اهل صبا بودند و خام

کارشان کفران نعمت با کرام

باشد آن کفران نعمت در مثال

که کنی با محسن خود تو جدال

که نمی‌باید مرا این نیکوی

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۲ - بقیهٔ داستان رفتن خواجه به دعوت روستایی سوی ده

 

شد ز حد هین باز گرد ای یار گرد

روستایی خواجه را بین خانه برد

قصهٔ اهل سبا یک گوشه نه

آن بگو کان خواجه چون آمد به ده

روستایی در تملق شیوه کرد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳ - دعوت باز بطان را از آب به صحرا

 

باز گوید بط را کز آب خیز

تا ببینی دشتها را قندریز

بط عاقل گویدش ای باز دور

آب ما را حصن و امنست و سرور

دیو چون باز آمد ای بطان شتاب

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴ - قصهٔ اهل ضروان و حیلت کردن ایشان تا بی زحمت درویشان باغها را قطاف کنند

 

قصهٔ اصحاب ضروان خوانده‌ای

پس چرا در حیله‌جویی مانده‌ای

حیله می‌کردند کزدم‌نیش چند

که برند از روزی درویش چند

شب همه شب می‌سگالیدند مکر

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده

 

خواجه در کار آمد و تجهیز ساخت

مرغ عزمش سوی ده اشتاب تاخت

اهل و فرزندان سفر را ساختند

رخت را بر گاوِ عزم انداختند

شادمانان و شتابان سوی ده

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۶ - رفتن خواجه و قومش به سوی ده

 

خواجه و بچگان جهازی ساختند

بر ستوران جانب ده تاختند

شادمانه سوی صحرا راندند

سافروا کی تغنموا بر خواندند

کز سفرها ماه کیخسرو شود

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷ - نواختن مجنون آن سگ را کی مقیم کوی لیلی بود

 

همچو مجنون کاو سگی را می‌نواخت

بوسه‌اش می‌داد و پیشش می‌گداخت

گرد او می‌گشت خاضع در طواف

هم جلاب شکرش می‌داد صاف

بوالفضولی گفت ای مجنون خام

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸ - رسیدن خواجه و قومش به ده و نادیده و ناشناخته آوردن روستایی ایشان را

 

بعد ماهی چون رسیدند آن طرف

بی‌نوا ایشان ستوران بی علف

روستایی بین که از بدنیتی

می‌کند بعد اللتیا والتی

روی پنهان می‌کند زیشان بروز

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹ - افتادن شغال در خم رنگ و رنگین شدن و دعوی طاوسی کردن میان شغالان

 

آن شغالی رفت اندر خم رنگ

اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ

پس بر آمد پوستش رنگین شده

که منم طاووس علیین شده

پشم رنگین رونق خوش یافته

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰ - چرب کردن مرد لافی لب و سبلت خود را هر بامداد به پوست دنبه و بیرون آمدن میان حریفان کی من چنین خورده‌ام و چنان

 

پوست دنبه یافت شخصی مستهان

هر صباحی چرب کردی سبلتان

در میان منعمان رفتی که من

لوت چربی خورده‌ام در انجمن

دست بر سبلت نهادی در نوید

[...]

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۱۲
sunny dark_mode