بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷
کجا الوان نعمت زین بساط آسان شود پیدا
که آدم ازبهشت آید برون تا نان شود پیدا
تمیز لذت دنیا هم آسان نیست ای غافل
چو طفلان خون خوری یک عمر تا دندان شود پیدا
سحر تا شام باید تک زدن چون آفتاب اینجا
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵
غفلت از عاقبت عقوبتزاست
سیلی انجام بیخبر ز قفاست
از ستمگر چه ممکن است ادب
شعله را سر به جیب پا به هواست
موی مژگان ز هم نمیگذرد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۶
هیچکس چون من درین حرمانسرا ناشاد نیست
عمر در دام و قفس ضایع شد و صیاد نیست
کیست تا فهمد زبان بینواییهای من
از لب زخمم همین خون میچکد فریاد نیست
آسمانی در نظر داریم وارستن کجاست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۸
باز از پانگشت لعل نو خط دلدار سرخ
غنچهاش آمد برون از پرده زنگار سرخ
از فریب نرگس مخمور او غافل مباش
بی بلایی نیست رنگ چهره بیمار سرخ
آن بهار ناز دارد میل حسرتخانهام
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۴
روزیکه نقشگردش چشمت خیالکرد
نقاش خامه از مژههای غزال کرد
مشاطهای که حسن ترا زیب ناز داد
از دوده چراغ مه و مهر خال کرد
امکان نداشت پرده درد رمز آن و این
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰۶
دوستان از منش دعا مبرید
زندهام نامم از حیا مبرید
خاک من دارد انفعال غبار
کاش بادم برد شما مبرید
خون من تیره شد زافسردن
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۲
صبح از چه خرابات جنونکرد بهارش
کافاق به خمیازه گرفتهست خمارش
شام اینهمه سامان کدورت زکجا یافت
کز زنگ نشد پاک کف آینهدارش
گردون به تمنای چه گل میرود از خویش
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۸
تاکجا با طبع سرکش سرکند تدبیر جنگ
شیوهٔ کم نامرادی ساز این بیپیر جنگ
با جنون کن صلح و از تشویش پیراهن برآ
ورنه در پیش است با هر خار دامنگیر جنگ
خیر و شر در وضع همواری ز هم ممتاز نیست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷۲
وحشتی کو تا وداع اینهمه غوغا کنم
نغمهٔ ساز دو عالم را صدای پا کنم
هیچ موجی از کنار این محیط آگاه نیست
من ز خود بیرون روم تا ساحلی پیداکنم
ناخنی در پردهٔ طاقت نمییابم چو شمع
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۳
نه خط شناس امیدم نه درس محرم بیم
به حیرتم که محبت چه میکند تعلیم
بیاکه منتظرانت چو دیدهٔ یعقوب
فضای کلبهٔ احزان گرفتهاند به سیم
ز نسبت دهنت بسکه لذت اندود است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۳
سجدهٔ خواریست آب رو پی نان ریختن
این عرق را بیجبین بر خاک نتوان ریختن
بهر یک شبنم درین گلشن نفسها سوخت صبح
سهل کاری نیست رنگ چشم گریان ریختن
گرد آثار تعین خجلت آزادگیست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۴
سر به زیر تیغ و پا بر خار باید تاختن
یک قدم ره چون نفس صد بار باید تاختن
نغمهٔ تحقیق محو پردهٔ اخفا خوش است
چون به عرض آمد برونِ تار باید تاختن
منت هستی قبول اختیارکس مباد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۴
تمثال خیالیم چه زشتی چه نکویی
ای آینه بر ما نتوان بست دورویی
ناموس حیا بر تو بنازدکه پس از مرگ
با خاک اگر حشر زند جوش نرویی
هوشی که چها دوختهای از نفسی چند
[...]