غفلت از عاقبت عقوبتزاست
سیلی انجام بیخبر ز قفاست
از ستمگر چه ممکن است ادب
شعله را سر به جیب پا به هواست
موی مژگان ز هم نمیگذرد
پاس آداب شرط اهل حیاست
حیف رویی که از می افروزد
عالمی غازه خواه رنگ حناست
دامن دل گرفتهایم همه
خون مستان به گردن میناست
پی سپر سبزه بهار توام
شوخی از طینتم نیاید راست
تا ترم شرمسار پابوسم
چون شدم خشک عذر خاک رساست
درد عشقیم در کجا گنجیم
دل دو روزی خیال خانهٔ ماست
پیر گشتی دل از جهان بردار
دستو پاهایخشک مانده عصاست
مجلسآرای امتیاز مباش
شمع انگشت زینهار بقاست
نیستی آمد آمدی دارد
صبح امروز خندهٔ فرداست
حسرت اسم بیمسما چند
عافیت گفتگوست ورنه کجاست
خاک ناگشته هیچ نتوان شد
نیستی، طالع آزماییهاست
شرم دار از فضولی حاجت
لب اظهار پشت پای حیاست
ای ز خود غافلان خبر گیرید
در ته خاک بیکسی تنهاست
فقر کو تا غنا کنیم ایجاد
آبیار کرم، نیاز گداست
بیدل از آبرو گذشتن نیست
از حیا غافلی، عرق دریاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی عواقب غفلت و ستمگری میپردازد و به اهمیت آداب و حیا اشاره میکند. شاعر به زیباییهای زندگی و عشق میپردازد و همچنین به شکستها و دردهای ناشی از عشق اشاره میکند. او از انسانها میخواهد که از فضولی و خودبینی پرهیز کنند و به دنبال غنا و کمال روحی باشند. در نهایت، بر این نکته تاکید میشود که انسان باید از هوسها و بیمحتوایی رهایی یابد و به ارزشهای واقعی زندگی توجه کند.
هوش مصنوعی: بیتوجهی به نتیجه کار، انسان را به عذاب و مجازات میرساند. انجام کار بدون اطلاع و آگاهی از عواقب آن، مانند سیلی است که به سرانجام ناآگاهانهای ختم میشود.
هوش مصنوعی: از ظالم چه انتظاری میتوان داشت؟ ادب و احترام مثل شعلهای است که وقتی به سمت بالا میرود، همیشه در خطر خاموشی است.
هوش مصنوعی: موی مژگان به هم نمیرسد زیرا نشاندهنده رعایت آداب و اخلاق مربوط به حیا و عفت است.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و تاثیری اشاره دارد که چهرهای زیبا در دل انسانها ایجاد میکند. چهرهای که با می (شراب) درخشندگی و جاذبه خاصی دارد، ولی افسوس که تنها برای زیباییهای زودگذر و موقتی است، مانند رنگ حنا که زود محو میشود. در واقع، زیبایی این چهره میتواند به دنیا جلوهای خاص ببخشد، اما در عین حال، فانی و گذراست.
هوش مصنوعی: دلهای شاد و سرشار از عشق و شگفتی را جمع کردهایم و همه شادیها و غمهای ما به خاطر میناست.
هوش مصنوعی: به دنبال لباسی از سبزههای بهار هستم، اما از طینتم نمیتوانم به درستی شوخی کنم.
هوش مصنوعی: وقتی در برابر تو احساس شرم میکنم و میخواهم سر به زیر بیندازم، اما وقتی از حالتی خشک و بیروح به اینجا میرسم، بهانهام خاکی است که در آن هستم.
هوش مصنوعی: ما در درد عشق گم هستیم و نمیدانیم باید در کجا پنهان شویم. دلباختهایم و تنها دو روز به آرزوی خانهمان فکر میکنیم.
هوش مصنوعی: سالمند شدی، از دنیا دل بکن و به خودت بپرداز، چون دست و پاهایت به خاطر کهولت سن، مثل عصا خشک شدهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی هشدار داده میشود که در جمع و مجلس، خود را به عنوان شخصی مهم و برجسته به نمایش نگذارد؛ زیرا مانند شمعی است که اگر به آن دست زده شود، ممکن است خاموش شود. بنابراین بهتر است از خود بزرگبینی و نمایشی که ممکن است موجب آسیب یا از دست دادن موقعیت شود، پرهیز کند.
هوش مصنوعی: بیداری و زندگیتان همانند صبح امروز است، که در آن تجربههای گذشته و امید به فردا در دل خنده و شادابی نهفته است.
هوش مصنوعی: آرزو کردن چیزی که وجود ندارد، نتیجهاش فقط دردسر و زحمت است؛ اما در واقع، آنچه حقیقت دارد کجا میباشد؟
هوش مصنوعی: هیچ چیز نمیتواند به وجود بیاید مگر اینکه از خاکی که دست نخورده مانده استفاده شود. این نشاندهنده این است که سرنوشت و آزمایشها در زندگی نقش مهمی دارند.
هوش مصنوعی: از دخالت در کار دیگران خجالت بکش؛ نیازی به بیان خواستهات نیست، چون پرهیزکار بودن نشان از احترام دارد.
هوش مصنوعی: ای کسانی که از خود غافل هستید، بدانید که در عمق زمین، یک نفر به تنهایی در انتظار است.
هوش مصنوعی: فقر کجا است تا ما ثروت و دارایی ایجاد کنیم؟ این نیاز و درخواست گداست که باعث میشود برکت و لطف به وجود آید.
هوش مصنوعی: بیدل میگوید که از آبرو و حیثیت خود نمیتوان گذشت و این کار نشانهی از خود بیخبری است. وقتی که ما در برابر احساسات خود یا دریاچهای از عرق و عواطف قرار میگیریم، باید به یاد داشته باشیم که باید حیا و احترام به خود را حفظ کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
من ندانم که عاشقی چه بلاست
هر بلایی که هست عاشق راست
زرد و خمیده گشتم از غم عشق
دو رخ لعل فام و قامت راست
کاشکی دل نبودیم که مرا
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
هر چه دور از خرد همه بند است
این سخن مایهٔ خردمند است
کارها را بکشی کرد خرد
بر ره ناسزا نه خرسند است
دل مپیوند تا نشاید بود
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن بممسکی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.