رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۴ - شاخک شمعدانی
تو ای بیبها شاخک شمعدانی
که بر زلف معشوق من جا گرفتی
عجب دارم از کوکب طالع تو
که بر فرق خورشید مأوا گرفتی
قدم از بساط گلستان کشیدی
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۱۷ - حاصل عشق
دارم شب و روز، از عشق ماهی
در دیده و دل، اشکی و آهی
دور از آن دو چشم سیه،کرده فلک قسمت من روز سیاهی
ای دل از بلای غم عشق بتان غیر سیه روزی چه خواهی
چن شوم رو به رویش
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۲۰ - کاروان دشتی
همه شب نالم چون نی
که غمی دارم، که غمی دارم
دل و جان بردی از ما
نشدی یارم، نشدی یارم
با ما بودی، بی ما رفتی
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۲۱ - صبح شادی (داغ جدایی)
بیا بیا که صبح شادی گذرد
به نامرادی گذرد
بیا بیا جانا، که جان سپردم
به خاک من بگذر، که بی تو مردم
ساقی به کجایی؟ کز داغ جدایی
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۲۲ - راز نهفته (بیات اصفهان)
ای بی خبر از بی نوایان
بیا، بیا، بیا
بیگانه از درد آشنایان،
بیا، بیا، بیا
ای روی تو صبح امیدم،
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۳۴ - نغمه نوروزی
گل من بستان گشته رویت
چمن از گل شد، چون سر کویت
بلبل از مستی
هر نفس نغمهای سر کند
لاله آراید چهر زیبا را
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۴۶ - دیدی که رسوا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی، بر زلف او عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من
[...]