تو ای بیبها شاخک شمعدانی
که بر زلف معشوق من جا گرفتی
عجب دارم از کوکب طالع تو
که بر فرق خورشید مأوا گرفتی
قدم از بساط گلستان کشیدی
مکان بر فراز ثریا گرفتی
فلک ساخت پیرایهٔ زلف حورت
دل خود چو از خاکیان واگرفتی
مگر طایر بوستان بهشتی؟
که جا بر سر شاخ طوبی گرفتی
مگر پنجه مشکسای نسیمی؟
که گیسوی آن سروْبالا گرفتی
مگر دست اندیشهٔ مایی ای گل؟
که زلفش به عجز و تمنا گرفتی
مگر فتنه بر آتشینروی یاری
که آتش چو ما در سراپا گرفتی؟
گرت نیست دل از غم عشق خونین
چرا رنگ خون دل ما گرفتی؟
بود موی او جای دلهای مسکین
تو مسکن در آن حلقه بیجا گرفتی
از آن طره پرشکن هان به یک سو
که بر دیده راه تماشا گرفتی
تو را بود رنگی و بویی نبودت
کنون بوی ازآن زلف بویا گرفتی
گلی بودی از هر گیا بیبهاتر
کنون زیب از آن روی زیبا گرفتی
نه تنها در آن حلقه بویی نداری
که با روی او آبرویی نداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت گل شمعدانی اشاره میکند که بر زلف معشوقش نشسته است. او از سرنوشتی میگوید که این گل به خوشی و از بین گلها برگزیده شده و تا بالای ثریا (قله) رفته است. شاعر با تعابیری زیبا به این گل نسبت میدهد که گویا در دنیای خوشبو و زیبای معشوق زندگی میکند. اما در عین حال به گل میفهماند که اگر دوست ندارد درد عشق را احساس کند، نباید زیبایی و توجه معشوق را در نظر بگیرد، زیرا این ارتباط با عشق و غم دل گره خورده است. در نهایت، شاعر از بیتوجهی گل به خود و عدم بوی خوشی که از آن برمیخیزد صحبت میکند و به زیبایی چون بیقیمتی آن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: تو ای شاخک شمعدانی که به زیباییهای معشوق من آراسته شدهای و ارزش و بهایی نداری.
هوش مصنوعی: من شگفتزدهام از اینکه ستاره بخت تو در بالای سر خورشید جا خوش کرده است.
هوش مصنوعی: با دور شدن از زیباییهای گلستان، به جایگاهی بلند و والاتر از ستارهها دست پیدا کردی.
هوش مصنوعی: آسمان زلف زیبای تو را به زیور آراسته است، همانطور که تو دل خود را از دنیای خاکی جدا کردی.
هوش مصنوعی: آیا تو به مانند پرندهای از باغ بهشت نیستی که بر آرامش و زیبایی نشستهای؟
هوش مصنوعی: آیا نسیمی که مشک را به خود میگیرد، باعث نشده است که تو موهای بلند و زیبای آن سرو را بالا ببری؟
هوش مصنوعی: آیا تو به خاطر فکر و اندیشه ما چنین کردی، ای گل؟ که زلفت را با ناتوانی و درخواست در دست گرفتی.
هوش مصنوعی: آیا جز این است که زشتی و فتنه تنها بر چهره زیبای معشوقآتشینمان تاثیر میگذارد، در حالی که خودمان همچون آتش در تمام وجودمان شعلهوریم؟
هوش مصنوعی: اگر دل تو از غم عشق نرنجیده، پس چرا رنگ خون دل ما را به خود گرفتی؟
هوش مصنوعی: موی او به عنوان سرپناهی برای دلهای بینوا و بیپناه بود، اما تو در آن دایره بیمورد جا گرفتید.
هوش مصنوعی: به آن دسته موی زیبا نگاه کن که بر چشمانت سایه انداخته و تو را به تماشا واداشته است.
هوش مصنوعی: تو ابتدا حالتی داشتی که رنگ و بویی نداشتی، اما اکنون از خوشبویی زلفهای معطر خود بهرهمند شدهای.
هوش مصنوعی: تو گلی بودی که از هر گیاه دیگر برتر بودی، اما حالا بر زیباییات افزوده شده و از آن چهره زیبا بهرهمند گشتهای.
هوش مصنوعی: تو نه تنها در آن جمع وجودی نداری که با دیدن چهرهاش، عزت و آبرو هم نداری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تو ای بیبها شاخک شمعدانی
که بر زلف معشوق من جا گرفتی
عجب دارم از کوکب طالع تو
که بر فرق خورشید مأوا گرفتی
قدم از بساط گلستان کشیدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.