رهی معیری » غزلها - جلد سوم » کوی رضا
تا دامن از من کشیدی ای سرو سیمینتن من
هر شب ز خونابه دل پر گل بود دامن من
جانا رخم زرد خواهی جانم پر از درد خواهی
دانم چهها کرد خواهی ای شعله با خرمن من
بنشین چو گل در کنارم تا بشکفد گل ز خارم
[...]
رهی معیری » چند تغزل » سایهٔ گیسو
ای مشک سوده گیسوی آن سیمگونتنی؟
یا خرمن عبیری یا پار سوسنی؟
سوسن نهای که بر سر خورشید افسری
گیسو نهای که بر تن گلبرگ جوشنی
زنجیر حلقهحلقه آن فتنهگستری
[...]
رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۱۹ - مطایبه (طبیب و بیطار)
عمری از جور چرخ مینارنگ
رنجه بودم، ز رنج بیماری
یافت آیینه وجودم زنگ
از جفای سپهر زنگاری
تار شد دیدگان روشنبین
[...]
رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۲۶ - دلدادگان من (اقتباس از ترانههای بیلیتس)
چون که دلدادهٔ نخستم، دید
ریخت در پای من، به دست امید
آتشین پارههای بیجاده
پربها رشتههای مروارید
هریک از روشنی چو ماهی بود
[...]
رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۳۱ - پوشکین
ای پوشکین درود فرستم تو را درود
وز اهل دل پیام رسانم تو را پیام
آثار تو خجسته بود ای خجستهمرد
اشعار تو ستوده بود ای ستودهنام
بستی میان به خدمت مردم، ز روی مهر
[...]
رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۳۲ - دل من
درون کلبه تنگی شبانگاه
ز آتشدان، به هرسو شعله خیزد
در آتش چوب تر همچون دل من
«سری سوزد، سری خونابه ریزد»
سراید ساز، از سوز جدایی
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۳۳ - گل من کجایی (شور)
آن دم که باتو باشم
محنت و غم سرآید
و آن شب که بی تو باشم
جانم ز تن برآید
پیش تو سر نهادم
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۳۵ - به کنارم بنشین
تا آساید دل زارم بنشین
بنشین ای گل به کنارم بنشین
سوز دل میدانی، بنشین تا بنشانی، آتش دل را
یک نفس مرو که جز غم، همنفس ندارم
یار کس مشو که من هم جز تو کس ندارم
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۴۰ - شب جدایی
ای شب جدایی
که چون روزم سیاهی ای شب
کن شتابی آخر
ز جان من چه خواهی ای شب؟
نشان زلف دلبری، ز بخت من سیه تری، بلا و غم سراسری
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۴۹ - آرزو گم کرده
نه همزبانی، نه همنوایی تا به او بگویم ز عشقت حکایتی
نه مهربانی، نه چاره سازی، تا کنم از سوز پنهان شکایتی
نوای منی، بی نوای توام
بلای منی، مبتلای توام
شور و مستی، تویی تویی
[...]