رهی معیری » غزلها - جلد اول » خیالانگیز
خیالانگیز و جانپرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبایی
من از دلبستگیهای تو با آیینه دانستم
که بر دیدار طاقتسوز خود عاشقتر از مایی
به شمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانت را
[...]
رهی معیری » غزلها - جلد دوم » سایه آرمیده
لاله داغدیده را مانم
کشت آفت رسیده را مانم
دست تقدیر از تو دورم کرد
گل از شاخ چیده را مانم
نتوان بر گرفتنم از خاک
[...]
رهی معیری » غزلها - جلد سوم » رشتهٔ هوس
سیاهکاری ما کم نشد ز موی سپید
به ترک خواب نگفتیم و صبحدم خندید
ز تیغ بازی گردون هواپرستان را
نفس برید ولی رشته هوس نبرید
چو مفلسی که به دنبال کیمیا گردد
[...]
رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » محنتسرای خاک
من کیستم ز مردم دنیا رمیدهای
چون کوهسار پای به دامن کشیدهای
از سوز دل چو خرمن آتش گرفتهای
وز اشک غم چو کشتی طوفان رسیدهای
چون شام بی رخ تو به ماتم نشستهای
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۳ - دامن عاشق
تا دامن از من کشیدی
ای سرو سیمین تن من
هر شب ز خونابه دل
پرگل بود دامن من
بنشین چو گل در کنارم
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۸ - بوی عاشق
در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
از گل شنیدم بوی او
مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۹ - آتش جان
چون زلف توام جانا
در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم
در بی سر و سامانی
من خاکم و من گردم
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۱۱ - مستانه
ساقی بیا کز عقل و دین بیگانهام بیگانه
وز نرگسِ مستانهای دیوانهام دیوانه
او سرو و من در پای او
چون لالهام خونین دل
او شمع و من در عشق
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۱۲ - شب من
بشب نخفته چشم کس ز ناله زارم
که تا سحر چو مرغ شب فغان بود کارم
ستاره در حیرت ز چشم بیدارم
که بی رخ یارم
ز دیده تا سپیده دم ستاره میبارم ستاره میبارم
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۲۷ - من آن ناله بی اثرم
من آن ناله بی اثرم
که سوی دلی، ره نبرم
منم آن اشکی که بر خاک ره، فرو ریزد
منم آن خاری، که بر دامانی، نیاویزد
نوای دل بی نوایم من
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۳۲ - لاله خونین (افشاری)
ای آتشین لاله، ای آتشین لاله، چون روی یاری
بر آن دل خونین، داغ که داری، داغ که داری
ساغر بود پر می، ساغر بود پر می، در روزگارت
یا بی نوا چون من، در روزگاری، در روزگاری
بخت اگر به کام تو بود، از چه خون به جام تو بود، به نوبهاران
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۴۳ - گل بی وفا (بیات ترک)
دیدم مرغی در طرف چمن، نالد همچو من
هر دم کند به شورانگیزی، فغان حسرت خیزی
چو عاشقان در گلشن، باشد نغمه زن
گفتم ز چه روی آشفته سری
وز خاطر من آشفته تری
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۴۴ - پیمان شکن (ابوعطا)
شود آیا که نسیم بهاری
گوید آن خرمن گل را ز یاری؟
دل دیوانه از کف برون شد
خبر از حال دل من چه داری؟
دارم شبی، چون موی تو، بی روی تو ای گل
[...]