گنجور

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۶ - دوبیتی

 

از دیده دلم روز وداعش نگران شد

با قافله اشک در افتاد و روان شد

ای جان کم از او گیر برو با غم او باش

دل رفت و همه روزه در آن می نتوان شد

جوابش داد جم کای مایه ناز

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۷ - قطعه

 

در آن روز وداع آن ماه خوبان

لبم بر لب نهاد و گفت نرمک

ز روی حسرت او با من همی گفت:

هذا فراق بینی و بینک

همه شب با دوتن افسر در آن دشت

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۸ - رباعی

 

چون گل دهنی زمانه پر خنده نکرد

کش باز به خون جگر آکنده نکرد

چون غنچه گل دمی دلی جمع نگشت

کایام هماندمش پراکنده نکرد

ملک چون عکس تاج افسری یافت

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۹ - غزل

 

سوی کلبه فقیران به سعادت و سلامت

بکجا همی خرامی صنما خلاف عادت؟

سوی کشته ای گذر کن ببهانه زیارت

بشکسته ای نظر کن به طریقه عیادت

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۹ - غزل

 

الا ای تازه ورد ناز پرورد

بدین صحرا کدامین بادت آورد

به خورشیدی چه نقصان راه یابد

اگر بر خانه موری بتابد

سهایی را منور کرد ماهی

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۰ - بازگشت جمشید به روم و دامادی او

 

به پیروزی و بهروزی از آن بوم

ملک جمشید روی آورد در روم

پس آگاهی به سوی قیصر آمد

که از شام آفتاب چین بر آمد

به ملک روم با جانی پر امید

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۱ - رباعی

 

ای آینه کرده در رخت روی امید

بر چشمم ازین خط سیه روی ، سپید

به ز آن نبود که دیده دوزند آنجا

کآیینه براری کند با خورشید

چو مشاطه زدش در زلف شانه

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۲ - رباعی

 

از رنگ بیاض رویت ای رشک قمر

وز عکس گل جمالت ای غیرت خور

مشاطه آفتاب بر روی افق

سرخاب و سپیداب کشد شام و سحر

چو شیرین را به هودج در نشاندند

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۳ - نامه جمشید به پدر

 

ملک جمشید بنوشت از ره دور

بشارت نامه ای نزدیک فغفور

چو از حد خدا پرداخت خامه

برین ابیات کرد آغاز نامه:

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۴ -

 

ای پیک صبا مصر وصالم بکف آمد

از جای بجنب آخر و برخیز بشیرا

پیراهن این یوسف گم گشته خون تر

القاه علی وجه ابی، یات بصیرا

حدیث شوق دارد عرض و طولی

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۵ - غزل

 

چمن شمع ز مرد ساق نرگس را چو بردارد

به سیمین مشعلی ماند که آن مشعل دو سر دارد

فرو برده به پیش باد هردم خون دل لاله

که از سودا دل لاله بسی خون در جگر دارد

مگر خواهد گشادن باغ شاخ ارغوان را خون

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۶ - دوبیتی

 

مرا چو یاد زیار و دیار خویش آید

هزار ناله زار از درون ریش آید

نشسته در پس زانوی غربتم شب و روز

خدای داند ازین پس مرا چه پیش آید

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین

 

ز شوق ملک چین آهی بر آورد

به نرگس زار آب از دل در آورد

شد از آه ملک خورشید در تاب

ملک را گفت: کای شمع جهانتاب

چرا هر لحظه دود از دل برآری؟

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین

 

ملک فغفورش اندر بارگه برد

بدو تاج و سریر و ملک بسپرد

به شاهی بر سر تختش نشاندند

ملک جمشید را فغفور خواندند

بزرگان گوهر افشاندند بر جم

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین

 

خضر سفید شیبت چو دم زد از سیاهی

عین الحیات عالم سر زد ز حوض ماهی

برخاست رای هندو از ملک شام بنشست

سلطان نیمروزی در چین پادشاهی

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۸ - اندرز

 

دلا زن خیمه بیرون زین مخیم

که بیرون زین ترا کاخیست خرم

اساس عمر بر بادی نهادن

بدین بنیاد بنیادی نهادن

خرد داند که کار عاقلان نیست

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۹ - حکایت

 

شنیدستم که با مجمر شبی شمع

پیامی کرد روشن بر سر جمع

که ای مجمر چرا هستی بر آذر؟

منم از تو بسی با آبروتر

چو از انفاس تو هردم ملول است

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۱۰ - پند

 

گلستان گیتی به خاری نیرزد

خمستان گردون خماری نیرزد

مکش بار دل بهر برگی چو غنچه

که صد ساله برگت به باری نیرزد

نسیما مبر برگ گل را به غارت

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۱۱ - شکایت از پیری

 

به پایان شد شب عیش ملاهی

سپیدی گشت پیدا در سیاهی

شب عیش و جوانی بر سر آمد

شبم را صبح صادق در برآمد

اگر چه صبح دارد خوش صفایی

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۱۲ - تاریخ نظم داستان

 

به رسم حضرت سلطان عهد شیخ اویس

که عهد سلطنتش باد متصل به دوام

شد این ربیع معانی جمادی الثانی

سنه ثلاث و ستین و سبعمانه تمام

سلمان ساوجی
 
 
۱
۴۳
۴۴
۴۵
۴۶