گنجور

 
سلمان ساوجی

ای آینه کرده در رخت روی امید

بر چشمم ازین حسد، سیه روزِ سپید

به ز آن نبود که دیده دوزند آنجا

کآیینه برابری کند با خورشید

چو مشاطه زدش در زلف شانه

نسیم این بیت را زد بر ترانه:

از بس گره و پیچ که زلف تو نمود

آمد شدن شانه در آن مشکل بود

در حل دقایق ارچه ره می‌پیمود

از مشکل زلف، شانه مویی نگشود

چو نیل خط کشیدندش به آواز

بخواند این بیت را بر ساز شهناز

روزی که فلک حسن تو را نیل کشید

چشم بد روزگار را میل کشید

چو بر ابرو کمانش وسمه بنهاد

مغنی بر کمانچه ساز می داد:

روی تو که آتشی در آفاق نهاد،

بس داغ که بر سینه عشاق نهاد

مشاطه چو چشم و طاق ابروی تو دید

از هوش برفت و وسمه بر طاق نهاد

چو آمد غمزه اش با میل در ناز

فرو خواند این رباعی ارغنون ساز:

چو میل ز جیب سرمه‌دان سر برکرد

نظّارهٔ چشمِ سیهِ دلبر کرد

خود را خجل و سرزده در گوشه کشید

از دست بتم خاک سیه بر سر کرد

چو شد در چشم شوخش سرمه پیدا

بهار افروز خواند این نظم غرا:

ای خاک درِ تو سرمهٔ دیدهٔ ماه

خور از هوس خاک رهت چشم به راه

با خاک رهت که سرمه آرد در چشم

جز میل که باد بر سرش خاک سیاه

چو بر برگ سمن خندید غازه

سمن رخ زد بر آب این شعر تازه

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابوسعید ابوالخیر

یک نیم رخت الست منکم ببعید

یک نیم دگر ان عذابی لشدید

بر گرد رخت نبشته یحی و یمیت

من مات من العشق فقد مات شهید

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از ابوسعید ابوالخیر
ازرقی هروی

چون قفل نشاط را شود باغ کلید

از ساعد گل روی بجو جام نبید

گردون ز بساط ابر در دامن خوید

در شاخ زمرد افگند مروارید

منوچهری

آهو با شیر کی تواند کوشید

جوجگک با باز کی تواند پرید

قطران تبریزی

صد بار بدل پند بکردم نشنید

وز خود رائی بدو رسید آنچه رسید

این دیده بیچاره بدو در نگرید

دیدی کز دیدن او دیده چه دید

مسعود سعد سلمان

احسان خداوند به من بنده رسید

بر شاخ امید من بر و برگ دمید

والله که من از جاه تو آن خواهم دید

کآن نوع کس از خلق نه گفت و نه شنید

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه