گنجور

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۹ - کتب الی صدیق ارسل الیه کتابا و هوالشیخ نورالدین بن الشیخ محمود ادام الله برکتهما

 

با حسن چو لطف یار کردی

ای جان بنگر چه کار کردی

دل را بسخن گشاد دادی

دی را بنفس بهار کردی

با چاکر خرد خود بسی لطف

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۰

 

ای فرستاده به داعی استری

دلدلی دیگر بزیبی و فری

به ز شبدیزی بگامی و تگی

کم ز طاووسی ببالی و پری

نام او پیک صبا شاید که هست

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱

 

ای ز بازار جهان حاصل تو گفتاری

عمر تو موسم کارست و جهان بازاری

اندرآن روز که کردار نکو سود کند

نکند فایده گر خرج کنی گفتاری

همچو بلبل که برافراز گلی بنشیند

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۲

 

ای تن‌آرامی که خون جان به گردن می‌بری

راحت جان ترک کرده زحمت تن می‌بری

تن‌پرستی ترک کن چون عشق کردی اختیار

رو به کار دوست داری بار دشمن می‌بری

با یزید انبازی اندر خون شاهی چون حسین

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۳

 

در باغ دهر چون گل گر سر به سر جمالی

در روز زندگانی گر جمله مه چو سالی

با لطف طبع اگرچه در قلب روح روحی

با حسن روی اگرچه بر روی حسن خالی

این نکته نیست دعوی نزدیک اهل معنی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۴

 

نام تو چون بر زبان آید همی

آب حیوان در دهان آید همی

در تن مرده چه کار آید ز جان

در دل از یاد تو آن آید همی

در دل من آتش سودای تست

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۵ - قطعه

 

مال دنیا به آخرت نرود

گر نه صرفش کنی به احسانی

با تو اینجا نماند ار از خیر

نگماری بر او نگهبانی

در قیامت زند بر آتشت آب

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۶

 

دلبرا تا تو یار خویشتنی

در پی اختیار خویشتنی

بی قرارند مردم از تو و تو

همچنان برقرار خویشتنی

عالم آیینهٔ جمال تو شد

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۷

 

ملک دنیا و مردمان در وی

گور خانه است و مردگان در وی

نیست بستان تو مباش در او

هست زندان تو ممان در وی

هرکرا دل در او قرار گرفت

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۸

 

گر خوهی ای محتشم کز جمع درویشان شوی

ترک خود کن تا تو نیز از زمرهٔ ایشان شوی

رو به دست عشق زنجیر ادب بر پای نه

وآنگه این در زن که اندر حلقهٔ مردان شوی

گر وصال دوست خواهی دوست گردی عاقبت

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۹

 

قرآن چه بود مخزن اسرار الهی

گنج حکم و حکمت آن نامتناهی

در صورت الفاظ معانیش کنوزست

وین حرف طلسمیست بر آن گنج الهی

لفظش بقراآت بخوانی و ندانی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۰

 

ای صبا با دمِ من کن نفسی همراهی

به سوی شاه بر از من سخنی گر خواهی

قدوه و عمدهٔ شاهان جهان غازان را

از پریشانیِ این ملک بده آگاهی

گو در این مصر که فرعون در او صد بیش است

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۱

 

ای زبدهٔ جهان ز جهان نازنین تویی

واندر خور ثنای جهان آفرین تویی

در پای تو فشانم اگر دست رس بود

این نازدیده جان که چو جان نازنین تویی

از پشت آسمانت ملک می کند خطاب

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۲

 

گرت از سیم زبانست و سخن زر گویی

از زر و سیم به آنست که کمتر گویی

شعر در دولت این سیم پرستان گدا

کمتر از خاک بود گر ز پی زر گویی

شعر با همت عارف که چو چرخ است بلند

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

در دیدن این مدینهٔ زمزم آب

از مکه اگر سعی کنی هست صواب

زیرا که دراو مقام دارد امروز

رکنی که ازو کعبهٔ دلهاست خراب

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

ایام چو بست کهربا بر دستت

بی جرم بریخت خون ما بر دستت

سلطان غمت خنجر خود سوهان زد

تا کشته شود چو من گدا بر دستت

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

ای نقطه دهن، خطت عجب دایره است

وز مشک ترا بگرد لب دایره است

بر روز رخت چو صبح صادق پیداست

کین خط تو گرد مه ز شب دایره است

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

ای سوخته شمع مه ز تاب رویت

وز خط تو افزون شده آب رویت

این طرفه که دل گرم نشد با تو مرا

جز وقت زوال آفتاب رویت

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

دل در طلب تو خستگیها دارد

کارش ز غم تو بستگیها دارد

هر چند که پشت لشکر هستیم اوست

زان روی بسی شکستگیها دارد

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

در خانهٔ دل عشق تو مجمع دارد

و از دادن جان کار تو مقطع دارد

در شعر تخلص بتو کردم که وجود

نظمیست که از روی تو مطلع دارد

سیف فرغانی
 
 
۱
۳۴
۳۵
۳۶
۳۷