گنجور

ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۵ - غزل

 

زلفای قجری رِ درهم و بشکسته مکن واز

درهای سِلامت رِ به روم بسته مکن واز

گر ما رِ مِخْی‌ْ،‌ ها، نِمِخْیْ نه‌، دو کلیمه

این‌بار مو رِ مثل همه‌بار خسته مکن واز

یار اینجیه ا‌ِمشو مَخَن‌ آوازه موذن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۶ - از یک غزل

 

مو مخام خوذم بزو ‌چشمه نوشت بزنم

لبام غنچه کُنُم، شرق تو گوشت بزنم

دل تو سنگ بیا دلت بدست مو بده

تا بمغز رقیب خرده فروشت بزنم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۷ - قطعه

 

ای بهار طور نمیری که بگن شکرکه مرد

گور بگورکه ز دستش بعذاب عالم بود

خوب آدم بمیره طورکه مخلوق بگن

ایها الناس کیک‌ه مرد عجب آدم بود

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۸ - غزل

 

بالای نقره زلف سیارکله پا مکن

ای نازنین بشهر شلق شوربپا مکن

مثل همه بما مکنی ابروت تروش

ایکار ر با همه بکن اما بما مکن

خون کزد چشمای تو دلم ر وحیا نکرد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۹ - غزل

 

روی تو دیدم ز عمر دست کشیدم

چشم مو کاش کور مرفت که تور نمدیدم

ای بچه آهوی چین بروکه مو امروز

هرچه دویدم ردت‌، بذت نرسیدم

ابرو و چشمای تو چار آس و تو شاهی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » پس از فتح تهر‌ان به دست ملیون در اول مشروطیت

 

ای شهسواران وطن یزدان به ما یار آمده

با رایت فتح و ظفر جیش سپهدار آمده

جیش صمصام رسید ایل ضرغام رسید

لله الحمدکه کام دل ناکام رسید

ای دل افکار وطن مادر زار وطن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » سرود ملی در ماهور (۱۲۹۶ خ)

 

ایران هنگام کار است

برخیز و ببین - ایران

بختت در انتظار است

از پا منشین - ایران

از جور فراوان هر گوشه شوری بپاست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » در حجاز (غزل ضربی)

 

ای دلبر من‌، تاج سر من

یک دم ز وفا، بنشین بر من

نازت بکشم ای مایهٔ ناز

بارت ببرم ای دلبر من

وای از تو که‌ سوخت پروانه صفت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » مرغ سحر (در دستگاه ماهور)

 

مرغ سحر ناله سر کن

داغ مرا تازه‌تر کن

زآه شرربار این قفس را

برشکن و زیر و زبر کن

بلبل پربسته ز کنج قفس درآ

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » عروس گل (در افشاری و رهاب - هنگام رفع حجاب)

 

عروس گل از باد صبا

شده در چمن چهره گشا

الا ای صنم بهر خدا

ز پرده تو رخ بدرکن

دیده کسی هرگز

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » عروس گل (در افشاری و رهاب - هنگام رفع حجاب)

 

ندیده بودی چهر پری

نهفته کند جلوه‌گری

تو چون از پری زیباتری

هرآینه جلوه سرکن

دیده کسی هرگز بود حور و پری در حجاب

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » غزل (در بیات ترک، اشاره به حملۀ قشون روس تزاری به پایتخت)

 

رقیب می‌رسد ازگرد راه چاره کنید

به روی قبضهٔ شمشیر استخاره کنید

درین رمق رقم قتل خویش را یاران

ز دست خصم بگیرید و پاره پاره کنید

شکنج زلف بتان گر بلای عقل شماست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » تصنیف (اشاره به حملۀ قشون روس تزاری به پایتخت)

 

گر رقیب آید بر دلبر من

جوشد از غیرت دل اندر بر من

مکر و شیادی بود لشکر او

عشق و آزادی بود لشکر من

من بی‌پروا را چه هراس از دشمن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » در ابوعطا

 

نسیم سحر بر چمن گذر کن

زمن بلبل خسته را خبرکن

بگو آشیان را ز دیده‌ ترکن

ز بیداد گل آه و ناله سرکن

شبی سحرکن -‌ شبی سحرکن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » در مرگ پروانه (خواننده)

 

پروانه ای موجود ظریف

پروانه ای مخلوق شریف

ای صاحب پرهای لطیف

چون شد که از دشمن تو پروا نکنی

جز جانب آتش تو پروا نکنی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » باد خزان (در افشاری)

 

باد خزان وزان شد

چهرهٔ گل خزان شد

طلایه لشکر خزان از دو طرف عیان شد

چو ابر بهمن ز چشم من چشمهٔ خون روان شد

ناله‌، بس مرغ سحر در غم آشیان زد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » غزل ضربی (در دستگاه همایون)

 

باش تا پنجهٔ ناهید زند زخمه به چنگ

آورد اختر ما دامن مقصود به چنگ

خوش دلی‌ها رسد از شاخ‌ هوس گوناگون

آرزوها دمد از باغ امل رنگارنگ

نور پاک احدی رفع کند ظلمت شرک

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » باد صبا (در دستگاه شوشتری)

 

باد صبا بر گل گذر کن

برگل گذر کن

وز حال گل ما را خبر کن

ای نازنین

ای مه‌جبین

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » در دستگاه ماهور

 

ز فروردین شد شکفته چمن

گل نوشد زیب دشت و دمن

کجایی ای نازنین گل من

بهار آمد با گل و سنبل

ز بیداد گل نعره زد بلبل

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » ای ایرانی (در دستگاه دشتی)

 

آخر ای ایرانی!

تا به کی نادانی

تا چند سرگردانی

بر اروپا بنگر

شور و غوغا بنگر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۵۰
۵۱
۵۲
۵۳