گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۱ - تاریخ موزه

 

در عهد شهنشاه جوانبخت رضا شاه

کاز وی شده این کشور دیرینه گلستان

نخل فتن از پای درافتاد چو برخاست

این شاه جوانبخت به پیرایش بستان

چون امن شد ایران به‌ره علم کمر بست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۲ - ابر و شفق

 

کربم و باذل ابری برآمد از بر کوه

بغارتیده همه بار خانهٔ عمان

صلای داد و جبین برگشاد و کرد نثار

به‌دشت گوهر سیراب و بر افق مرجان

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۳ - در تحمل نکردن زور

 

دو رویه زیر نیش مار خفتن

سه پشته روی شاخ مور رفتن

تن روغن‌زده با زحمت و زور

میان لانهٔ زنبور رفتن

به کوه بیستون بی‌ره‌نمایی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۴ - وعدهٔ مادر

 

شنیده‌ام پسری را جنایتی افتاد

از اتفاق که شرحش نمی‌توان دادن

قضات محکمه دادند حکم قتلش را

که رسم نیست به بیچارگان امان دادن

به‌دست و پای درافتاد مادرش که مگر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۵ - دین و وطن

 

زمانه کرد چو در بر شعار دین و وطن

شدند مردم مسکین شکار دین و وطن

به میر و کاهن روز نخست لعنت باد

کز آن دوگشت بپا یادگار دین و وطن

ز پیش گرسنگان بهر پاس عزت خویش

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۶ - دو نامهٔ منظو‌م (خطاب به حاجی حسین آقا ملک که از بهار کتابی خریده بود و ادای قیمت آن به درازا کشیده بود)

 

سر حلقهٔ صاحبدلان حسین

ای سرور عالیجناب من

دارم سخنانی صواب چند

بشنو سخنان صواب من

توخود ملکی برملوک عصر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۷ - قطعهٔ دوم (خطاب به حاجی حسین آقا ملک که از بهار کتابی خریده بود و ادای قیمت آن به درازا کشیده بود)

 

سر دفتر آزادگان حسین

برد از دل من صبر و تاب من

وی با قلم آتشین خویش

بر خاک جفا ریخت آب من

ده سال کتاب مرا نداد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۸ - و نیز در هجو بها نامی

 

زین بیش بها مجوی آزردن من

دینی مفکن زهجو برگردن من

تو هجوی‌ و من‌ تو را فزون خواهم کرد

اینست طریقه هجاکردن من

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۹ - مونس پدر

 

ای دختر خوب نازنین من

پروانه ماه مه جبین من

تو بخت منی در آستان من

تو دست منی در آستین من

از مادر مهربان جدا گشتی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۰ - شکایت از بچه‌ها

 

فکر مرا سخت مشون کند

نعره این دخترک بی‌سکون

مال نه وگشته ز بخت سیاه

خانه لبالب ز بنات و بنون

صبر مرا بردند از قال و قیل

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۱ - دریغ و آه امین

 

دریغ و درد که در عین نیکخواهی و مهر

نهفت رخ ز رفیقان نیکخواه‌، امین

دریغ و آه که در نیم‌شب به مرگ فجا

رسید روز حیاتش به شامگاه، امین

جدا شد از بر یاران به نیمه‌راه حیات

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۲ - تاریخ تونل راه لرستان

 

به عهد پهلوی شاه جوانبخت

که بادش دولت و اقبال همراه

بیامد لشکری تا قوم لر را

به آداب تمدن سازد آگاه

هم از مرز لرستان شاه‌راهی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۳ - در مرثیه و تاریخ فوت ملک‌الشعرا صبوری

 

گفتم به‌ دل چرا طربت شد بدل به غم

گفتا پس از صبوریم از دل طرب مخواه

گفتم چه ‌خواهی‌ از دل ‌و جان بعد او بگوی

گفتا ز جان و دل‌، جز رنج و تعب مخواه

گفتم سبب چه شد که به غم مبتلا شدی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۴ - نی و بلوط

 

با نی گفتا بلوط شرمت باد

زان جسم نوان و پیکر ساده

از مادر دهر رو شکایت کن

تا از چه تو را بدین نمط زاده

بر من بنگرکه پیکرم چون کوه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۵ - در سفر استعلاجی سوییس گفته است

 

تا هست همی خوریم باده

چون‌نیست نمی‌خوربم باده

روزی که بهای می کم آید

آن روزکمی خوریم باده

ما از پی جلب اشتهایی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۶ - در عزل ناصرالدین میرزا و نصب کامران میرزا به ایالت خراسان

 

از چاه عموی شه اگر جست خراسان

در چالهٔ جد شه جمجاه فتاده

جست ازکف فرزند مظفرشه و امروز

گیر پسر ناصر دین شاه فتاده

در دامن آن پور، به‌دلخواه شد اما

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۷ - خطاب به محمدعلی شاه که قشون روس را به داخلهٔ کشور دعوت کرده بود

 

پادشاها نصیحتم شنو

مملکت را به دست روس مده

نوعروسی است ملک وتو داماد

به کسی دست نوعروس مده

روس اهریمنی است خونخواره

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۸ - بهار در خراسان

 

دلم از مردم ری سخت ملول است که نیست

هیچ پوشیده زکس کفرنمایان همه

لذت روح برم چون به خراسان گذرم

ز آن که محکم نگرم پایهٔ ایمان همه

مردمش ساکن اقلیم جنانند و بود

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۹ - در تهدید و تقاضا

 

ای فلک‌رتبه شریف‌السلطان

که نظیرت به جهان پیدا نه

شمس و این نور و تجلی باشد

شمع ایوان تو را پروانه

چرخ با این همه رفعت گردد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۰ - در وحدت وجود

 

چندین هزار آینه بینی پر از نقوش

گر برنهی برابر یکدیگر آینه

چون نیک بنگری همهٔ نقش‌ها یکی‌ست

بر تو یکی هزار نماید هر آینه

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
sunny dark_mode