گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

الوداع ای دلبر نامهربان بدرود باش

الرحیل ای لعبت شیرین زبان بدرود باش

جان بتلخی می دهیم ای جان شیرین دست گیر

دل بسختی می نهیم ای دلستان بدرود باش

می رویم از خاک کویت همچو باد صبحدم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹

 

بیرون ز کمر هیچ ندیدم ز میانش

جز خنده نشانی نشنیدم ز دهانش

زان نادره ی دور زمان هر که خبر یافت

نبود خبر از حادثه ی دور زمانش

بگذشت و نظر بر من بیچاره نیفکند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

رقیب اگر بجفا باز دارم ز درش

مگس گزیر نباشد زمانی از شکرش

بزر توان چو کمر خویش را برو بستن

که جز بزر نتوان کرد دست در کمرش

گرم بهر سر موئی هزار جان بودی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش

چو مست چشم تو گردم مرا که دارد گوش

منم غلام تو ور زانک از من آزادی

مرا بکوزه کشان شرابخانه فروش

ببوی آنک زخمخانه کوزه ئی یابم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

زهی مستی من ز بادام مستش

شکست دل از سنبل پر شکستش

فرو بسته کارم ز مشکین کمندش

پراکنده حالم ز مرغول شستش

تنم موئی از سنبل لاله پوشش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

آنک جز نام نیابند نشان از دهنش

بر زبان کی گذرد نام یک همچو منش

راستی را که شنیدست بدینسان سروی

که دمد سنبل سیراب ز برگ سمنش

هر که در چین سر زلف بتان آویزد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

حسد از هیچ ندارم مگر از پیرهنش

که جز او کیست که برخورد ز سیمین بدنش

می لعل ارچه لطفیست در آن جام عقیق

آن ندارد ز لطافت که در آن جامه تنش

گر در آئینه در آن صورت زیبا نگرد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵

 

سرو را پای بگل می رود از رفتارش

واب شیرین ز عقیق لب شکربارش

راهب دیر که خورشید پرستش خوانند

نیست جز حلقه ی گیسوی بتم زنارش

هرکرا عقل درین راه مربّی باشد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶

 

آن ماه بین که فتنه شود مهر انورش

آن نقش بین که سجده کند نقش آذرش

بدری که در شکن شود از باد کاکلش

سروی که بر سمن فتد از مشک چنبرش

مرجان کهینه بنده ی یاقوت و لؤلؤش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

گلزار جنتست رخ حور پیکرش

و آرامگاه روح لب روح پرورش

سرو سهی که در چمن آزادیش کنند

آزاد کرده ی قد همچون صنوبرش

باد بهار نکهتی از شاخ سنبلش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸

 

ای حلقه زده افعی مشکین تو بر دوش

وی خنده زده شکّر شیرین تو بر نوش

از کوه نتابد چو تو خورشید کمربند

وز باغ نخیزد چو تو شمشاد قباپوش

چون دوش شبی تیره ندیدم بدرازی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹

 

ای دو چشم خوش پُر خواب تو در خوابی خوش

وی دو زلف کژ پر تاب تو در تابی خوش

خفته چون چشم تو در هر طرفی بیماری

وانگه از قند تو در حسرت جلابی خوش

همچو زلف سیه و روی جهان افروزت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰

 

به بزمگاه صبوحی کنون به مجلس خاص

حیات‌بخش بُود جام مِی به حکم خواص

ز شوق مجلس مستان نگر به بزم افق

که زهره نغمه‌سرای است و مشتری رقّاص

بسوز مجمر عود ای مقیم خلوت انس

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱

 

بده آن راح روان بخش که در مجلس خاص

مایه ی روح فزائی بود از روی خواص

دوستان شمع شبستان و پریوش ساقی

ماه خوش نغمه نواساز و حریفان رقّاص

عقل را ره نبود بر در خلوتگه عشق

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲

 

طفل بود در نظر پیر عشق

هر که نگردد سپر تیر عشق

دل چه بود مخزن اسرار شوق

جان که بود شارح تفسیر عشق

هرکه ندارد خبری از سماع

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

ای برده عارضت بلطافت ز مه سبق

دل غرق خون دیده ز مهر رخت شفق

خورشید بر زمین زده پیش رخت کلاه

ریحان در آب شسته ز شرم خطت ورق

دینار جسته از زر رخسار من طلا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴

 

چو حرفی بخوانی ز طومار عشق

شود منکشف بر تو اسرار عشق

بیار آب حسرت که جز سیم اشک

روان نیست نقدی ببازار عشق

نشانم ز کنج صوامع مجوی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

باز بر افراختیم رایت سلطان عشق

بار دگر تاختیم بر سر میدان عشق

ملک جهان کرده ایم وقف سر کوی یار

گوی دل افکنده ایم در خم چوگان عشق

از سر مستی کشیم گرده رهبان دیر

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶

 

سِری بالعِیس أصحابی وَلی فی العیس مَعشوق

ألا یا راهِب الدیر فَهَل مرَّت بک النوقِ

فتاده ناقه در غرقاب از آب چشم مهجوران

و فوق النوقِ خیماتٌ و فِی الخیمات مَعشوقِ

سزد گر دست گیریدم که کار از دست بیرون شد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

دیدم از دور بُتی کاکلکش مشکینک

دهنش تنگک و چون تنگِ شکر شیرینک

لبکِ لعلِ روان‌پرورکش جان‌بخشک

سرکِ زلفکِ عنبرشکنش مشکینک

در سخن لعلک دُرپوشکِ او دُرپاشک

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲۶
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰
۹۲
sunny dark_mode