گنجور

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

نشئه‌ی شوق کی از ساغر عشرت خیزد

این نسیم‌ست که از گلشن محنت خیزد

هر زمینی که بر آن پای نهم روز وداع

تا دم محشر از آن آتش حسرت خیزد

بخت ناساز به حدی‌ست که گر افروزم

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

ز خواب آن چشم شهلا برنخیزد

که از هر گوشه غوغا برنخیزد

قیامت سوزد از سوز دل من

مگر این کشته فردا برنخیزد

جهانسوز آتشی را دل سپندست

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

فلک خونم به تیغ آن بت بی‌باک می‌ریزد

که خون صید را در حسرت فتراک می‌ریزد

چنان از دوستی خورد آب باغ ما که گر گل را

بیازارد صبا خون از خس و خاشاک می‌ریزد

برو ای محتسب این ماجرا با ابر فیضی کن

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

خوش آن بهشت کش از شعله نو گلی باشد

خروش نوحه در آن بانگ بلبلی باشد

چو گل مباش که نی نوشد و نه نوشاند

درین چمن اگرت ساغر ملی باشد

ز بس که خورده دلم غم نماند در عالم

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

چه دانستم که رازم مو به مو اظهار خواهد شد

متاع روی دست هر سر بازار خواهد شد

مگر اعجاز حسن او کند بی سایه مژگان را

وگرنه زود روی نازکش افگار خواهد شد

به خار غم سپردم دامن جان و ندانستم

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

گر نقاب از رخ بگیری آفتابم می‌کشد

ور گذاری این چنین رشک نقابم می‌کشد

شعله‌ام وز تشنگی بی‌تاب ای پیر مغان

آتشی داری کرم فرما که آبم می‌کشد

بس که گلزار دلم از تشنگی شد شعله‌زار

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

تنم از داغ حسرت رشک آتشگاه گبران شد

ز فیض نوبهار غم سرا‌پایم گلستان شد

به آب عافیت گفتم غبار درد بنشانم

نظر در دیده‌ام اشک و نفس در سینه طوفان شد

به یاد گلرخی شب با حریفان می‌زدم ساغر

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

هر شبم داغی چنان در گلخن تن بشکفد

کز عقیقی اشکم این فیروزه گلشن بشکفد

تیره‌بختی بین که چون نعشم ازین منزل برند

تازه گلهای تجلی تا به روزن بشکفد

جان شهید غم به ذوقی داد کز خونش اگر

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

خون شکایتم ز لب زخم چون چکد

ز آنجا که تیغ او نرسیدست خون چکد

نازم به سعی شوق که بی دست کوهکن

از تیشه زخم در جگر بیستون چکد

در جوشم آن چنان که ز چشم جراحتم

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

جان بی‌رخ تو درد دل غمزده داند

ماتمزده حال دل ماتمزده داند

پی برده‌ام از عشق به جایی که ره آنجا

دیوانه پا بر سر عالم زده داند

این ذوق پیاپی که مرا از می عشق است

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

رفتند همدمان و مرا دل فگار ماند

خون جگر ز صحبتشان یادگار ماند

دل مضطرب ز روزن چشمم برون دوید

اما ز ناتوانی هم در کنار ماند

از دشمنم چه شکوه که این زخم دوست زد

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

در فراق شعله خاکستر نشینم کرده‌اند

اخگری بودم نفس خامان چنینم کرده‌اند

هر دمم باغی فریب از رنگ و بویی می‌دهد

در سموم‌آباد حرمان خوشه‌چینم کرده‌اند

خنده‌ام وز بخت خرم با لب گل زاده‌ام

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

چشم ترا ز مستی ناز آفریده‌اند

زلف ترا ز عمر دراز آفریده‌اند

تو یوسفی چو همت عشقم بلند بود

زآنت خراب کرده و باز آفریده‌اند

مشنو نوای ناله ما کاین ترانه را

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

ماییم جدا از تو به غم ساخته‌ای چند

با یاد تو دل از همه پرداخته‌ای چند

ماییم ز سودای بتان سود ندیده

بی‌فایده نقد دل و دین‌باخته‌ای چند

دیدی که چسان راز مرا پرده دریدند

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

خنده ساقی دگر در ساغر آتش می‌زند

خنده کو زآن لب بود در کوثر آتش می‌زند

آنقدر بگداز کز سوز تو یار آگه شود

بی‌مروت نیست حسن آبی بر آتش می‌زند

هجر هم وصل است چون بر دوست روشن گشت حال

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

تلخکامان مزه شهد هوس نشناسند

سایه پرورد همایند مگس نشناسند

داد ازین شعله مزاجان که چو مرهم گردند

سینه‌ای ریش‌تر از سینه خس نشناسند

نفس سوختگان شعله طورست ولیک

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

شوق دیدار تو چون چشم مرا باز کند

مژه پیش از نگهم سوی تو پرواز کند

قیمت حسن ز بس عشق تو افزود کنون

داغ غم بر جگر سوختگان ناز کند

به مسیح ار چمن داغ مرا بفروشند

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

یک ناوک ارنه در دل صد پاره بشکند

رنگ نفاق بر رخ سیاره بشکند

هر لحظه بشکند نفس از بار بی‌بری

کاش این نهال بیهده یکباره بشکند

ز آنجا که فتنه‌جویی حسن ستیزه خوست

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

چون امتان کبر حدیث نسب کنند

رندان خاکسار سخن از حسب کنند

اجزای من چو نام تو گیرم یکان یکان

چون جان خستگان غمت طوف لب کنند

اینست اگر غرور بتان روز بازخواست

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

نوبهار آمد که مرغان بال و پر گلگون کنند

وز نوای ناله هر دم گوش گل پرخون کنند

گر سزاوار بهشتم باری ای رضوان مرا

در بهشتی بر که آنجا درد دل افزون کنند

دیده گر داری بیا سوی گلستان وفا

[...]

فصیحی هروی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۲
sunny dark_mode