گنجور

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۰۱

 

کشتی ز بی آرامی ام، آرام جان کیستی

کردی به این بیخوابی ام، شب میهمان کیستی

از سرکشی یک جا نه ای، با خویشتن هم وا نه ای

از خود نه ای از ما نه ای، آخر تو زان کیستی

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۰۲

 

بر دیده گذارم کف پایی که تو داری

مالم به رخ زرد، حنایی که تو داری

با آنکه شبم روز شد از آینه صبح

در خواب ندیده ست صفایی که تو داری

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۰۳

 

گر به مهر همه چون صبح برآرم نفسی

ندهد چرخ ازین فرقه به من همنفسی

شب گرفتم به برش، از من مسکین رخ تافت

شعله را کی بود آرام در آغوش خسی؟

آشیان و پر پرواز و گل و دانه و آب

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۰۴

 

آتشین رخسار ما شمعی ست بزم حسن را

لیک شمعی کز سرش گل کرده تا پا روشنی

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۰۵

 

نخواهی داشت رنگ از سوختن هم، ای خس گلشن

اگر در آتش بی طالعیها همچو من باشی

ز بوی دلکشت مستی فزاید عندلیبان را

به گل حاجت ندارد باغبان، تا در چمن باشی

گل از شوخی هزاران خنده بر گفتار بلبل زد

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۰۶

 

در کار معنی پروری کافتاده ناحق بر سرم

بخت بدم می افکند، هر دم به فکر باطلی

ای مرد قابل، واژگون اظهار حال خویش کن

کز دهریابی عافبت، مانند هر ناقابلی

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۰۷

 

در کوچه زنجیر به خاکم بسپارید

روزی که بمیرم ز غم سلسله مویی

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۰۸

 

قسمت ما درد بسیار است و درمان اندکی

بی سرانجامی ز حد افزون و سامان اندکی

رو نمی داد این قدر محنت درین مهمانسرا

میزبان گر مهربان می شد به مهمان اندکی

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۰۹

 

اگر با ما سیه بختان بود ماه جهانتابی

شب ما چون شب زلفت نخواهد دید مهتابی

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۱۰

 

چو رخ در آینه بینی، گل آرزو نکنی

چو بنگری به قد خود، به سرو رو نکنی

خط پیاله بود آیتی ز سوره نور

به این مقاله حق، دست بی وضو نکنی

به دست من چو دهی گل، ببوی و خوشبو کن

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۱۱

 

زین گونه گر شیرین بود، لعل لب نوشین تو

در بوسه خوردنها مرا از اشتها می افکنی!

ای چرخ، فردا می دهم یک دجله آب کوثرت

امروز اگر خاک مرا، در کربلا می افکنی

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۱۲

 

خوش آن کز یاری دوران چو مینا

ببینم خویش را پهلوی ساقی

سبکرو می کند رطل گران را

بنازم قوت بازوی ساقی

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۱۳

 

دامن آرزویم پر شده از گوهر اشک

باید آورد به کویت که خریدار تویی

از خم زلف سیه، پا ننهادی بیرون

آفتابی که بماند به شب تار، تویی

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۱۴

 

از گل غمها به رنگ غنچه پژمرده است

گر وطن سازد دلم در چشمه سار تازگی

می کند برخاک پایت همچو برگ گل نثار

گر به دست آب باشد اختیار تازگی

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۱۵

 

به این بی برگی ات در برگرفتم، نرگسی بگشا

اگر خواهی بهاری را در آغوش خزان بینی

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۱۶

 

از نیک و بد کشیدیم، آزار آشنایی

بهر چه ما نباشیم، بیزار آشنایی

ما آشنای خویشیم، لیکن ز بیم کلفت

با خویش هم نداریم، اقرار آشنایی

در وی رقم نگشته، حرفی که راست باشد

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۱۷

 

چون ز تنهایی غربت برهانم خود را؟

من که عاجز شده ام در وطن از تنهایی

هر که از یار جدا ماند، دلش می سوزد

بدعت ما نبود سوختن از تنهایی

کم نگردد غم آن سرو قبا پوش طرب!

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۱۸

 

کنم گر جان فدای کودک اشک

به خونم می دهد آخر گواهی

سفیدی رو نمی آرد به مویم

ز بس می بیند از من روسیاهی

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۱۹

 

بس که برگرد تو گشتم، سر من می گردد

باید از شوق چنین گشت به قربان کسی

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۲۰

 

زندگی می آورد ای شمع، آب جوی صبح

چون تو از موج نسیمش در پی مردن شدی؟

ای دل از بیم گناهت دوزخی در عرصه نیست

می گریزد از تو آتش، بس که تردامن شدی

طغرای مشهدی
 
 
۱
۳۴
۳۵
۳۶
۳۷
۳۸
۴۳
sunny dark_mode