گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵ - ماده تاریخ (۱۱۸۸ ه.ق)

 

بفرمان دارای ایران که بودش

بکف تیغ رستم، بسر تاج خسرو

کردم رسم، سلطان جمشید پایه؛

کریم اسم، خاقان خورشید پرتو

شه زند، کز نام او زنده ماند؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶ - و له ایضا

 

روز و شب، این دعاست در باغم

گرچه آذر نه بلبلم نه تذرو

تا بود سرو و گل به باغ مباد

بلبل از گل جدا تذرو از سرو

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۷ - قطعهٔ سرو

 

ای رسته از شکفتگی قد و خد تو

بر طرف باغ گل، به لب جویبار سرو

امروز، از نهال تو ریزان بر کرم

در هیچ عهد اگر چه نیاورده بار سرو

سال گذشته، رفت سخن اینکه سالهاست

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۸ - و له رحمه الله

 

بخرام صبا سوی قم از خطه ی کاشان

ای چون سخن من، حرکات تو لطیفه

رو تا حرم فاطمه ی موسی جعفر

کآنجا فگند آهوی چین نامه زنیفه

و آنگاه بآن سید محمود، محمد

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۹ - و له قطعه

 

ایا خان زمان، کز بیم خشمت؛

کند بهرام خون آشام لاوه

پی اندود ایوان تو کیوان

کشد از ماه نو بر دوش ناوه

چو خواند خطبه ی جاه تو برجیس

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۰ - و له قطعه

 

ای بسا خشم، که صد لطف عیان است ازو

ای بسا لطف، که صد زخم نهان شد در وی

روی در هم کشم، از بوسهٔ شیرین لب یار

همچو مستی که کشد رو به هم از تلخی می

بشکر خنده گشایم دهن از دیدن غیر

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۱ - و له فیه

 

ایا خان عاقل، که زنجیر من

به افسون و افسانه برداشتی

ازین پس نرنجی، چو رنجانمت

که زنجیر دیوانه برداشتی

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۲ - و له علیه الرحمه

 

کریمی گر نباشد در زمانه

بباید با لئیمان ساخت چندی

کشد شیر از تن سگ پوست ناچار

به دستش گر نیفتد گوسفندی

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۳ - قطعه

 

غریب آزار دزد ساوجی شد

به ساوه شحنه، نه هوشی نه هنگی

همانا مانده زان دریا که شد خشک

ز یمن مولد احمد نهنگی

اگر رحم شهش گردن رهاند

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۴ - قطعه در مدح میرزا محمد حسین وزیر در مطالبهٔ کلیات جامی

 

در ایام سلطان حسین، آنکه نامش

سرآمد بعدل از سلاطین نامی

شنیدم: وحید زمان عبد رحمن

چه الطاف آن خسروش گشت حامی

چنان در فن نظم شد شهره آخر

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۵ - و له فیه

 

جهان مکرمت ای میرزا حسین که کرده

ز جان و دل فلکت بندگی سپهر غلامی

اگر نه بوی تو آرد نسیم روضهٔ رضوان

نمیکند بمن تنگدل مشام مشامی

ستمکشان جهان، از جفای چرخ ستمگر؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶ - و له قطعه

 

ای صاحب مهربان که فیضت

برخرد و کلان رسیده دانی

جود خاص و سخای عامت

بر پیر و جوان رسیده دانی

وصف تو ز من بخلق عالم

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۷ - و له قطعه

 

اصفهان، مصر بود و شد کوفه

ای که سر خیل کنیه‌ورزانی

کس به ظلمت رضا نه، گر نبود

مادرش زانیه، پدر زانی

بر سر خلق، دل نلرزیدت

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در زلزلهٔ کاشان فرماید

 

در طپش آمد زمین و، از روش ماند آسمان

الامان از فتنه ی آخر زمانی، الأمان

بندها بر پای دارم، هر یکی از صد کمند

تیرها بر سینه خوردم، هر یکی از صد کمان

بعد ازین میبایدم بگریست از جور زمین

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مرثیهٔ برادر خود میگوید

 

واحسرتا، که رونق این بوستان شکست

چون نشکند دلم؟! که دل دوستان شکست!

شمع طرب، بمحفل اهل زمانه مرد؛

جام نشاط، د رکف خلق جهان شکست

افگند رخنه یی فلک، اندر سواد خاک؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

تا دیدمت ای شمع شب افروز، مرا

سوزی است که، جان سوزد، از آن سوز مرا

یک روز چرا نمی نشینی با من؟!

آخر ننشاندی تو باین روز مرا؟!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

آن مرغ، که ناله همنفس بود او را

در کنج قفس، باغ هوس بود او را

شد نغمه سرای طرف باغ، اما کو؟

آن ناله، که در کنج قفس بود او را؟!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

طوفان، سرو سر کرده ی اصحاب وفا

از بسکه ز گردش فلک دید جفا

آسود چو در خاک نجف، آذر گفت:

«طوفان در دریای نجف شد ز صفا»

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

امروز چو عارت آید از صحبت ما

وز ننگ نباشدت سر الفت ما

فردا چو نشینی بسر تربت ما

شکرانه ی آن یاد کن از حسرت ما

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

ای اهل وطن! آرزوی روی شما

داریم و نداریم گذر سوی شما

ما خود پی کار خود گرفتیم، ولی

مسکین دل ما که ماند در کوی شما

آذر بیگدلی
 
 
۱
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۲۸