گنجور

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - کماندار چشم تو در ناتوانی

 

کماندار چشم تو در ناتوانی

روان بخش لعل تو در بی نشانی

برد راه گردنگش دور گردون

دهد آب سرچشمهٔ زندگانی

بشکر بیان کردی از جان فروزی

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - در مدح فخرالملک

 

صبح است در ده ای پسر ماه چهره می

برخیز و آفتاب ببین در صفای وی

بنمای رخ که طیره ی مهر است ای غلام

پیش آر، می که وقت صبوحست ای صبی

دل در پیاله بند که از حضرت صبوح

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در مدح ضیاء الدین علی

 

ز آیینه ی سپهر چو شد رنگ منجلی

خورشید را طلوع ده ای ترک قنقلی

بزدای دل، ز رنگ زمانه که روزگار

بس شام را سیه کند و صبح صیقلی

بازم رهان که بر دلم انده موکّلست

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - قصیده در ملک فخرالملک

 

چون کبک شسته لب بشراب مروقی

کبکی از آن بطوق معنبر مطوقی

در بزم خوبتر ز تذر و ملوّنی

و اندر مصاف چیره تر از بازار ازرقی

بر آفتاب، طنز کنی و مسلّمی

[...]

امامی هروی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode