گنجور

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱ - سرآغاز

 

الهی سینه‌ای ده آتش افروز

در آن سینه دلی وان دل همه سوز

هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست

دل افسرده غیر از آب و گل نیست

دلم پر شعله گردان، سینه پردود

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲ - در ستایش پروردگار

 

به نام چاشنی بخش زبانها

حلاوت سنج معنی در بیانها

شکرپاش زبانهای شکر ریز

به شیرین نکته‌های حالت انگیز

به شهدی داده خوبان را شکر خند

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳ - در راز و نیاز با خداوند

 

خداوندا نه لوح و نه قلم بود

حروف آفرینش بی رقم بود

ارادت شد به حکمت تیز خامه

به نام عقل نامی کرد نامه

ز حرف عقل کل تا نقطهٔ خاک

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴ - در ستایش حضرت پیغمبر«ص»

 

حکیم عقل کز یونان زمین است

اگر چه بر همه بالانشین است

به هر جا شرع بر مسند نشیند

کسش جز در برون در نبیند

بلی شرع است ایوان الاهی

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۵ - در چگونگی شبی که پیغمبر بر آسمان بر شد

 

شبی روشنتر از سرچشمهٔ نور

رخ شب در نقاب روز مستور

دمیده صبح دولت آسمان را

ز خواب انگیخته بخت جوان را

به شک از روز مرغان شب آهنگ

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۶ - در ستایش حضرت علی «ع»

 

نه هر دل کاشف اسرار «اسرا» ست

نه هر کس محرم راز « فاوحا» ست

نه هر عقلی کند این راه را طی

نه هر دانش به این مقصد برد پی

نه هرکس در مقام «لی مع الله»

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۷ - گفتار در آرایش و نکویی سخن

 

سخن صیقلگر مرآت روح است

سخن مفتاح ابواب فتوح است

سخن گنج است و دل گنجور این گنج

وز او میزان عقل و جان گهرسنج

در این میزان گنج و عقل سنجان

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۸ - حکایت

 

به حربا گفت خفاشی که تا چند

سوی خورشید بینی دیده دربند

ازین پیکر که سازد چشم خیره

چرا عالم کنی بر خویش تیره

ز نشترهاش کاو الماس دیده‌ست

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۹ - گفتار در نکویی خموشی و عشق

 

بیا وحشی خموشی تا کی و چند

خموشی گرچه به پیش خردمند

خموشی پرده پوش راز باشد

نه مانند سخن غماز باشد

چو دل را محرم اسرار کردند

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۰ - گفتار در چگونگی عشق

 

یکی میل است با هر ذره رقاص

کشان هر ذره را تا مقصد خاص

رساند گلشنی را تا به گلشن

دواند گلخنی را تا به گلخن

اگر پویی ز اسفل تا به عالی

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۱ - حکایت

 

به مجنون گفت روزی عیب جویی

که پیدا کن به از لیلی نکویی

که لیلی گرچه در چشم تو حوریست

به هر جزوی ز حسن او قصوریست

ز حرف عیب‌جو مجنون برآشفت

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۲ - حکایت

 

یکی فرهاد را در بیستون دید

ز وضع بیستونش باز پرسید

ز شیرین گفت در هر سو نشانی‌ست

به هر سنگی ز شیرین داستانی است

فلان روز این طرف فرمود آهنگ

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۳ - گفتار در ستایش عشق

 

زبان دان رموز کیمیا کیست

که گویم حل و عقد کیمیا چیست

نه بحث ما در آن امر محال است

که در اثبات و نفیش قیل و قال است

سخن در کیمیای جسم و جانست

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۴ - حکایت

 

زلیخا را چو پیری ناتوان کرد

گلش را دست فرسود خزان کرد

ز چشمش روشنایی برد ایام

نهادش پلکها بر هم چو بادام

کمان بشکستش ابروی کماندار

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۵ - گفتار در آغاز داستان و چگونگی عشق

 

مرا زین گفتگوی عشق بنیاد

که دارد نسبت از شیرین و فرهاد

غرض عشق است و شرح نسبت عشق

بیان رنج عشق و محنت عشق

دروغی میسرایم راست مانند

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۶ - در جستجوی جایی دلکش و سرزمینی خرم

 

ز هم پرواز اگر مرغی فتد دور

قفس باشد به چشمش گلشن حور

گرش افتد به شاخ سرو پرواز

نماید شاخ سروش چنگل باز

رمد طبعش ز فکر آب و دانه

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۷ - گفتار در رفتار خادمان شیرین به طلب نزهتگاه دلنشین و پیدا نمودن دشت بیستون و خبردادن شیرین را

 

خوشا خاکی و خوش آب و هوایی

که افتد قابل طرح وفایی

خوشا سرمنزلی خوش سرزمینی

که باشد لایق مسند نشینی

عجب جایی بباید بهجت‌انگیز

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۸ - حکایت

 

یکی صیاد مرغی بسته پر داشت

به بستان برد و بند از پاش برداشت

زدندش طایران بوستانی

صلای رغبت هم آشیانی

چو پر زد دید بال خویش بسته

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۹ - گفتار در بیرون آمدن شیرین از مشکوی خسرو

 

بت پر شکوه ماه پر شکایت

گل خوش لهجه سرو خوش عبارت

سر و سرکردهٔ نازک مزاجان

رواج‌آموز کار بی رواجان

نمک پاش جراحتهای ناسور

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۰ - گفتار اندر طلب نمودن شیرین استادان پرهنر را برای بنا نمودن قصر شیرین و یافتن خادمان فرهاد را

 

بنایی را که باشد حسن بانی

نهد اول پیش بر مهربانی

به یک روزش رساند تا بجایی

که گردد چون فلک عالی بنایی

چو وقت آید که بر مسند نهد گام

[...]

وحشی بافقی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode