به حربا گفت خفاشی که تا چند
سوی خورشید بینی دیده دربند
ازین پیکر که سازد چشم خیره
چرا عالم کنی بر خویش تیره
ز نشترهاش کاو الماس دیدهست
به غیر از تیرگی چشمت چه دیدهست
چه دیدی کاینچنین بیتابی از وی
تپان چون ماهی بیآبی از وی
ترا جا در مغاک ، او را در افلاک
برو کوتاه کن دستش ز فتراک
چو پروانه طلب یاری که آن یار
گهی پیرامن خویشت دهد بار
چو نیلوفر از این سودای باطل
نمیدانم چه خواهی کرد حاصل
بگفتش کوتهی افسوس افسوس
تو پا میبینی و من پر تاووس
تو شبهای سیه دیدی چه دانی
فروغ این چراغ آسمانی
گرت روشن شدی یک چشم سوزن
بر او میدوختی سد دیده چون من
تو می پیما سواد شام دیجور
نداری کفه میزان این نور
ترازویی که باشد بهر انگشت
بود سنجیدن کافور از او زشت
همین بس حاصلم زین شغل سازی
که با خورشید دارم عشقبازی
ازین به دولتی خواهم در ایام
که تا خورشید باشد باشدم نام
بیا وحشی ز حربایی نیی کم
که شد این نسبت و نامش مسلم
به خورشید سخن نه دیدهٔ دل
مشو خفاش ظلمت خانه گل
گر این نسبت بیابی تا به جاوید
بماند سکهات بر نقد خورشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، حربا به خفاشی میگوید که چرا به خورشید نگاه میکند در حالی که چشمانش در تیرگی گیر کرده است. او به سو تفاهم خفاش درباره زیبایی و نور اشاره میکند و میگوید که تنها تاریکی را میبیند. حربا به خفاش یادآوری میکند که او فقط یک چشم کوچک دارد و نمیتواند نور را به درستی درک کند. او همچنین به مقایسه خفاش با پروانه و نیلوفر میپردازد و به او میگوید که نباید امیدی به گمراهی در نورداشته باشد. در نهایت، حربا بر این باور است که او با خورشید در عشق است و آرزو دارد که در زندگیاش نامش همیشه با نور خورشید مرتبط باشد. او خفاش را به دقت در افکار و تجربیاتش دعوت میکند و به او میگوید که درک آنچه در خورشید است، برای او غیرممکن است.
هوش مصنوعی: به خفاشی گفته میشود که تا کی میخواهی در تاریکی بمانی و به سوی نور خورشید ننگری؟
هوش مصنوعی: چرا چشم حیران و غافل از زیباییهای زندگی، این بدن را که به انسانیت میآفریند، در تاریکی و نومیدی قرار میدهی؟
هوش مصنوعی: او به زیبایی و درخشندگی الماسها توجه دارد، اما به جز تیرگی چشمان تو، چیز دیگری نمیبیند.
هوش مصنوعی: چه چیزی را دیدی که اینقدر بیتاب و بیقرار شدهای؟ مثل ماهیای که از کمبود آب بیتاب است، تو هم از او چنین بیتابی میکنی.
هوش مصنوعی: تو را باید در زمینهای پست و تاریک قرار دهم، و او را در آسمانها. پس دست او را از دامها و تلهها کوتاه کن.
هوش مصنوعی: مانند پروانه، به دنبال یاری میگردم که گاهی به دور خود، بار و سنگینی را بر دوش میکشد.
هوش مصنوعی: چون نیلوفر، از این خیال بیفایده نمیدانم چه نتیجهای میخواهی بگیری.
هوش مصنوعی: او به او گفت: افسوس که تو تنها به پاهای خود نگاه میکنی، در حالی که من تمام زیبایی و شکوه را میبینم.
هوش مصنوعی: اگر در شبهای تاریکی تجربهای نداشتهای، چگونه میتوانی روشنایی این چراغ آسمانی را بشناسی؟
هوش مصنوعی: اگر تو حتی به اندازه یک چشم سوزن هم روشن و آگاه شده باشی، باید بر او نگاه میکردی، اما تو چشمانت مانند من بسته و مسدود است.
هوش مصنوعی: تو در مسیری پیش می روی که تاریکی و ظلمت را تجربه کرده ای، اما نسبت به ارزش و سنگینی این نور و روشنی که در زندگی ات وجود دارد، بیخبر هستی.
هوش مصنوعی: هیچ وزنی نمیتواند به خوبی کافور را اندازهگیری کند، اگر که تنها با انگشتان سنجیده شود، زیرا این کار به نظر خیلی ناپسند میآید.
هوش مصنوعی: من از این شغل و کار که دارم، فقط همین را میدانم که با خورشید، عشق و محبت دارم.
هوش مصنوعی: میخواهم در روزهایی که خورشید در آسمان است، به مقام و قدرتی دست یابم.
هوش مصنوعی: بیایید ای جانور خشن، که این نام و نسبت را مسلمان میدانند.
هوش مصنوعی: با خورشید حرف نزن و دل را تیره مکن، که خفاش در تاریکی نمیتواند در کنار گل زندگی کند.
هوش مصنوعی: اگر بتوانی این ارتباط را پیدا کنی، سکهات تا ابد درخشان و ارزشمند خواهد ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.