مرا زین گفتگوی عشق بنیاد
که دارد نسبت از شیرین و فرهاد
غرض عشق است و شرح نسبت عشق
بیان رنج عشق و محنت عشق
دروغی میسرایم راست مانند
به نسبت میدهم با عشق پیوند
که هر نوگل که عشقم مینهد پیش
نوایی میزنم بر عادت خویش
به آهنگی که مطرب میکند ساز
به آن آهنگ میآیم به آواز
منم فرهاد و شیرین آن شکرخند
کز آن چون کوهکن جان بایدم کند
چه فرهاد و چه شیرین این بهانهست
سخن اینست و دیگرها فسانهست
بیا ای کوهکن با تیشهٔ تیز
که دارد کار شیرین شکر ریز
چو شیرینی ترا شد کارفرمای
بیا خوش پای کوبان پیش نه پای
برو پرویز گو از کوی شیرین
اگر نبود حریف خوی شیرین
که آمد تیشه بر کف سخت جانی
که بگذارد به عالم داستانی
کنون بشنو در این دیباچهٔ راز
که شیرین میرود چون بر سر ناز
تقاضای جمال اینست و خوبی
که شوقی باشد اندر پای کوبی
چو خواهد غمزه بر جانی زند نیش
کسی باید که جانی آورد پیش
و گر گاهی برون تازد نگاهی
تواند تاختن بر قلبگاهی
به عشقی گر نباشد حسن مشغول
بماند کاروان ناز معزول
چو خسرو جست از شیرین جدایی
معطل ماند شغل دلربایی
به غایت خاطر شیرین غمین ماند
از آن بی رونقی اندوهگین ماند
ز بی یاری دلی بودش چنان تنگ
که بودی با در ودیوار در جنگ
دلش در تنگنای سینه خسته
به لب جان در خبر گیری نشسته
به جاسوسان سپرده راه پرویز
خبردار از شمار گام شبدیز
اگر بر سنگ خوردی نعل شبرنگ
وزان خوردن شراری جستی از سنگ
هنوز آثار گرمی با شرر بود
کز آن در مجلس شیرین خبر بود
خبر دادند شیرین را که خسرو
به شکر کرده پیمان هوس نو
از آن پیمان شکن یار هوس کوش
تف غیرت نهادش در جگر نوش
از آن بد عهد دمساز قدم سست
تراوشهای اشکش رخ به خون شست
از آن زخمی که بر دل کارگر داشت
گذار گریه بر خون جگر داشت
از آن نیشش که در جان کار میکرد
درون سنگ را افکار میکرد
نه غیرت با دلش میکرد کاری
کز آسیبش توان کردن شماری
دو جا غیرت کند زور آزمایی
چنان گیرد کز و نتوان رهایی
یکی آنجا که بیند عاشق از دور
ز شمع خویش بزم غیر پر نور
دگر جایی که معشوق وفا کیش
ببیند نوگلی با بلبل خویش
چو شیرین را ز طبع غیرت اندوز
شکست اندر دل آن تیر جگر دوز
بر آن میبود کرد چارهای پیش
که بیرون آردش از سینه ریش
ولی هر چند کوشش بیش میکرد
دل خود را فزونتر ریش میکرد
نه خسرو در دلش جا آنچنان داشت
که آسان مهرش از دل بر توان داشت
چو در طبع کسی ذوقی کند جای
عجب دارم کزان بیرون نهد پای
ز بیخ و بن درختی کی توان کند
کز آن بر جا نماند ریشهای چند
نهالی بود خسرو رسته زان گل
ز بیخ و ریشه کندن بود مشکل
نمیرفت از دل شیرین خیالش
که با جان داشت پیوند آن نهالش
نه با کس حرف گفتی نه شنفتی
وگر گفتی عتاب آلوده گفتی
به رنجش رفتن پرویز از آن کاخ
بر او اهل حرم را داشت گستاخ
به آن گستاخ گویان سرایی
نبودش هیچ میل آشنایی
جدایی را بهانه ساز میکرد
به هر حرفی عتاب آغاز میکرد
زبانش زخم خنجر داشت در زیر
چه خنجر ، زخم زهر آلوده شمشیر
کسی کالودهٔ زخمیست جانش
همیشه زهر بارد از زبانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به گفتگو و داستان عشق و ارتباط آن با رنجها و محنتها میپردازد. او عشق را به عنوان اصلیترین موضوع در این گفتار توصیف میکند و نسبت به عشقهای شیرین و فرهاد اشاره میکند. در این شعر، فرهاد و شیرین نمادین به کار میروند و شاعر از خود به عنوان فرهاد یاد میکند و میگوید که این عشق است که او را به آهنگ و آواز میآورد.
شاعر به دلتنگی و غم عاشقان اشاره میکند و از حالاتی چون جدایی و رنج ناشی از دوری میگوید. او به غیرت و آسیبهای ناشی از آن نیز اشاره دارد و توضیح میدهد که چگونه عشق و وابستگی میتواند زخمهایی عمیق به دل بزند. در نهایت، شاعر بیان میکند که جدایی و رنج از عشق چیزی است که در دل عاشق باقی میماند و به راحتی نمیتوان آن را از دل برون کرد، همچون درختی که ریشهاش به عمیق زمین نفوذ کرده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که من به خاطر گفتگوهای عاشقانهای که داریم، به عشق و ارتباطی که میان شیرین و فرهاد وجود دارد، پیوند مستحکمی احساس میکنم.
هوش مصنوعی: هدف از عشق، بیان رابطه و شرح آن است که چقدر عشق میتواند دشوار و پر از رنج و زحمت باشد.
هوش مصنوعی: من به گونهای شعر میسرایم که دروغهایم شبیه حقیقت به نظر میرسند و به همین نسبت عشق را نیز به هم مربوط میکنم.
هوش مصنوعی: هر گل نو که عشق من در آن شکوفا میشود، من هم بر اساس عادتم یک نغمهای میزنم.
هوش مصنوعی: به ریتم و نوازی که نوازنده ایجاد میکند، من هم با همان لحن و آواز واکنش نشان میدهم.
هوش مصنوعی: من منم که در عشق شیرین، همچون فرهاد به تلاش و کوشش ادامه میدهم. او با لذت و خندهاش مرا به جایی میکشاند که همچون کوهکنی که جانش را برای هدفش میگذارد، باید جانم را برای عشق فدای او کنم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که داستانهایی مانند فرهاد و شیرین تنها بهانهای برای بیان مقاصد واقعی هستند، و همهی داستانهای دیگر فقط افسانه و خیالی بیش نیستند.
هوش مصنوعی: ای سنگتراش، با تیشهی تیزت بیا که کار تو شیرین و مانند شکر است.
هوش مصنوعی: وقتی که مسئولیتها و کارها برای تو شیرین و لذتبخش میشود، با شوق و نشاط به سمت آنها برو و با انرژی و امید پیش برو.
هوش مصنوعی: برو و به پرویز بگو که اگر در این کوی شیرین رفیق و همدمی نیست، بهتر است از اینجا بروی.
هوش مصنوعی: شخصی با اراده و سرسختی به میدان آمده است که میخواهد یک داستان مهم و ماندگار خلق کند.
هوش مصنوعی: اکنون به این مقدمهٔ جالب توجه گوش کن که چگونه با زیبایی و نرمی، دلربایی میکند.
هوش مصنوعی: خواستهی زیبایی و خوبی این است که شوق و اشتیاق در درون انسان ایجاد کند و او را به حرکت و جنبش وادارد.
هوش مصنوعی: اگر معشوق بخواهد، با یک نگاه خود میتواند به دل کسی آسیب بزند، اما باید کسی را که دلش را به دست او سپرده، آماده و پیشرو داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر گاهی نگاهی پر انرژی و سرشار از شوق به کسی بیندازید، میتواند تاثیری عمیق و شگرف روی قلب او بگذارد.
هوش مصنوعی: اگر عشقی وجود نداشته باشد، زیبایی و جذابیت آن عشق، باعث میشود که کاروان زیبایی همچنان در حال حرکت باشد و از کاروان زیبا با عشق بینصیب بماند.
هوش مصنوعی: زمانی که خسرو از شیرین دور شد، در میان جداییاش به حالت دلتنگی و شغل دلربایی باقی ماند.
هوش مصنوعی: خاطر خوشی به شدت غمگین باقی ماند، به خاطر این که حالتی بیروح و ناراحتکننده به آن دست داده بود.
هوش مصنوعی: دلش به قدری تنگ و غمگین بود که مانند کسی که با در و دیوار درگیر است، احساس تنهایی و جنگ درونی داشت.
هوش مصنوعی: دل او در سینه به شدت فشرده و آشفته است و به حالت شادی یا آرامش نزدیک نمیشود، در حالی که جانش به شدت در پی یافتن خبر یا امیدی است.
هوش مصنوعی: به جاسوسان سپرده است که مراقب راه پرویز باشند و از تعداد گامهای شبدیز آگاه شوند.
هوش مصنوعی: اگر به سنگی برخوردی و نعل شبرنگی بر آن زده شد، از این برخورد آتش و جرقهای به وجود میآید.
هوش مصنوعی: هنوز نشانههایی از گرما و شعله در آنجا وجود داشت که از آن در جمع دوستانه خبرهایی شیرین و خوشحالکننده به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: به شیرین خبر دادند که خسرو به وعدهای دلانگیز و شیرین فکر کرده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به عشق و خیانت اشاره شده است. معشوقی که به وعدههایش وفا نکرده و باعث شده که دل عاشق پر از آتش حسادت و غم شود. این حسادت و درد ناشی از خیانت، مانند نوشیدنی تلخی است که در دل فرد نشسته و او را بیقرار کرده است.
هوش مصنوعی: از دوستی که به وعدهاش وفا نکرده و در کنار من نبوده، قدمهایم سست و ناتوان شده و اشکهایم چون خون بر چهرهام جاری شده است.
هوش مصنوعی: شخصی به خاطر زخمی که به دلش وارد شده بود، از شدت درد و اندوه خود، به حالت گریه و ناله درآمده و احساساتش را به شکل خونین و عمیق نشان میدهد.
هوش مصنوعی: او با نیشی که بر جان انسانها میگذاشت، توانسته بود افکاری عمیق و نیکو از درون سنگها بیرون بکشد.
هوش مصنوعی: عشقی که به دلش است، باعث نمیشود که او به فکر مسائل دیگر باشد و نگران مشکلی باشد که ممکن است پیش بیاید.
هوش مصنوعی: در دو موقعیت، انسان به شدت غیرت و غیرتمندی نشان میدهد؛ بهگونهای که اگر در آن موقعیتها قرار گیرد، توانایی escape کردن از آن را نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: شخصی در جایی نشسته که عاشقش را از دور میبیند و روشنایی بزم دیگری را به یاد بزم خود میافتد.
هوش مصنوعی: در جایی دیگر، معشوقی که وفادار است، زیبایی را مانند گل به همراه بلبل دوست داشتنیاش میبیند.
هوش مصنوعی: وقتی شیرین به خاطر غیرت و حسادت دچار شکست و غم میشود، آن تیر که در دل او نشسته، فراق و درد جدایی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: برای فرار از درد و غم، باید راه حلی پیدا کرد که بتوا ن دل را از این گرفتاریها آزاد کند.
هوش مصنوعی: با اینکه کوشش و تلاش بیشتری مینمود، اما دلش بیشتر دچار زخمی و ناراحتی میشد.
هوش مصنوعی: نه خسرو آنقدر در دلش جای داشت که بتوان به سادگی محبتش را فراموش کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که در طبیعت کسی احساس شوق و ذوقی بوجود آید، برایم جای شگفتی دارد که او از این احساس فراتر میرود و اقداماتی انجام میدهد.
هوش مصنوعی: هیچ درختی نمیتواند ریشههای خود را بهطور کامل از میان ببرد، زیرا اگر همه ریشهها از بین برود، دیگر نشانی از آن درخت باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: خسرو به مانند نهالی است که از گل روییده ولی کندن آن از ریشه و بیخ کار دشواری است.
هوش مصنوعی: در دل کسی، تصور شیرین و خوشایندی از آن شخص همیشه باقی میماند و این احساس عمیقاً با جان او پیوند خورده است.
هوش مصنوعی: تو نه با کسی صحبت کردی و نه چیزی از دیگران شنیدی، و اگر هم چیزی گفتی، کلامت پر از ناخوشنودی و سرزنش بوده است.
هوش مصنوعی: پرویز به خاطر ناراحتیاش از آن کاخ، افراد خانوادهاش را جرأت بیشتری داد و آنها را جسور کرد.
هوش مصنوعی: برای افرادی که جسورانه سخن میگویند، هیچ جایی برای برقرار کردن روابط دوستانه و نزدیک وجود ندارد.
هوش مصنوعی: او به هر دلیلی که پیش میآمد، جدایی را بهانه میکرد و با هر حرفی شروع به سرزنش و عتاب مینمود.
هوش مصنوعی: زبان او به شدت آسیب دیده و زخم خورده است، گویا به دست خنجری بر او جراحتی وارد شده است، و این زخم ناشی از شمشیری است که آلوده به زهر است.
هوش مصنوعی: کسی که زخمی عمیق در قلبش دارد، همواره درد و رنج خود را از گفتارش به دیگران منتقل میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.