به سر زلف تو گر جز تو مرا یاری هست
یا به جز زلف توام رشتهٔ زنّاری هست
تاجر عشقم و بارم همه کالای وفاست
نه گمانم که در این شهر خریداری هست
مشک تاتار، دو صدبار به یک جو نخرم
برکفم از شکن زلف تو تا، تاری هست
به جز آئینهی رویت که ز خط یافت صفا
تیره هر آینه کو را خط زنگاری هست
همه دانند که من مات و گرفتار توام
خود در آئینه نظر کن گرت اِنکاری هست
شور لعل لب پرشور تو اندر دل من
آن چنانست که در سینه نمکزاری هست
نه خیال خُتنم هست و نه سودای خطا
تا مرا، با سر زلف تو سروکاری هست
به سر زلف تو سوگند که گر، بی رخ تو
دو جهان را، به نظر قیمت و مقداری هست
بیوفایی به «وفایی» مکن اینسان که وفا
نه متاعیست که در هر سر بازاری هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وابستگی عمیق شاعر به معشوقش است. شاعر میگوید که اگر غیر از زیبایی و زلف معشوق کسی یا چیزی به او کمک کند، برای او ارزشی ندارد. او خود را تاجر عشق میداند و تنها کالای گرانبها او وفاست. او به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و میگوید که هیچ چیزی به اندازه زلف و چهره معشوق برایش مهم نیست. همچنین او از عشق و احساسات عمیقش به معشوق صحبت میکند و تأکید دارد که هیچ چیز نمیتواند جایگزین حضور معشوق در زندگیاش شود. در نهایت، او از معشوق میخواهد که در وفا و صداقت به او خیانت نکند، زیرا عشق واقعی همچون کالا نیست که در هر بازاری پیدا شود.
هوش مصنوعی: اگر غیر از تو در زندگیام کسی به یاری نرسد یا به جز زیبایی تو، چیزی برای امیدواری باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: من در عشق مانند یک تاجر هستم و تمام داراییام وفاداری است. به نظر نمیرسد در این شهر کسی وجود داشته باشد که خواهان این کالا باشد.
هوش مصنوعی: من هرگز برای یک جو، بوی مشک تاتار را نمیخرم؛ زیرا تا زمانی که یک تار موی تو بر دستانم هست، ارزشش را ندارند.
هوش مصنوعی: به جز آیینهی چهرهات که زیباییاش را از نقشی که بر آن هست میگیرد، هیچ آیینهای وجود ندارد که زشتی و تاریکی خود را بپوشاند.
هوش مصنوعی: همه میدانند که من به خاطر تو دچار عشق و اسیر احساساتم. اگر شک داری، به خودت نگاه کن.
هوش مصنوعی: شور و هیجان عشق تو در دل من به قدری است که مثل چیزی در سینهام جا نمیگیرد.
هوش مصنوعی: نه دلمشغولی به زادگاه خویش دارم و نه آرزوی اشتباه، چرا که وقتی با موهای زیبای تو در ارتباطم، همه چیز برایم تحتالشعاع قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: به موهای زیبا و پیچیدهات قسم که اگر در دنیا بدون حضور تو هم باشم، هیچ ارزشی برایم نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: به بیوفایی نسبت به وفا دست نزن، زیرا وفا چیزی نیست که در هر مکانی به راحتی پیدا شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توأم کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقهٔ موئیت گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
[...]
گر چه هر دم ز غمت بر دلم آزاری هست
باشم اغیار اگر جز تو مرا یاری هست
نشود دور ز تیغ تو که هرگز نکند
بلبل اندیشه که اندر پی گل خاری هست
گر خطت هست مزور سزد ایدوست از آنک
[...]
همچو من وصل ترا هیچ سزاواری هست
یا چو من هجر ترا هیچ گرفتاری هست
دیده دهر بدور تو ندیده است بخواب
که چو چشمت بجهان فتنه بیداری هست
ای تماشای رخت داروی بیماری عشق
[...]
مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز ذکر توام کاری هست
مشنو ای جبه که جز پیرهنم یاری هست
یا بجز پیچش دستار مرا کاری هست
گر بگوئی که بحمل و تتقم کاری نیست
[...]
تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست
طاقت و صبر مرا حوصلهٔ خواری هست
با دلم هر چه توان کرد بکن تا بکشد
کز من و جان منش نیز مددکاری هست
میخرم مایه هر شکوه به سد شکر ز تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.