ای طلعت تو خنده به خورشید و ماه کن
زلف تو روز روشن مردم سیاه کن
خال تو آتشی است دل آفتابسوز
خط تو سایهای است سیه روی ماه کن
یعقوبها ز هجر تو بیتالحزننشین
ای صدهزار یوسف مصری به چاه کن
نخل قد بلند تو بنیاد سرو کن
ریحان باغ سبز خطت گل گیاه کن
هرگز نرفته است به سر ماه را کلاه
ای خود در این میان سر ما بیکلاه کن
از شانه آشیان دل ما به هم مریز
ای شانه تو خرمن سنبل تباه کن
پیر خرد که مسئلهآموز حکمت است
در نکته دهان تو شد اشتباه کن
کارم ز عشق تو به جز افغان و آه نیست
ای کار عاشقان خود افغان و آه کن
بهجت گدای حسن تو شد شهریار عشق
ای خاک درگه تو گدا پادشاه کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
یارب ز حال محنت خاقانی آگهی
در حال او به عین عنایت نگاه کن
یا روز بخت بیهنرش را سپید دار
یا خط عمر بیخطرش را سیاه کن
ای دل حصارِ همّتِ مردان پناه کن
دنیا و دین به مرتبه تسلیمِ راه کن
تا طفلِ نفس خو کند از شیرِ حرصباز
پستانِ حرص و آز و هوا سر سیاه کن
آیینه است نفس و در او نقشِ آرزو
[...]
ای دل ثنای وحدت ذات اله کن
بر حال خویش خیل ملک را گواه کن
از شرح دانه های در شاهوار عرش
کلک از عطارد و ورق از مهر و ماه کن
سوی بهشت آدم و آل عبا خرام
[...]
بگذر ز عقل و فیض محبت نگاه کن
بردار شمع را و تماشای ماه کن
نزدیک این خرابه شدن از برای چیست
از دور چون ستاره به دنیا نگاه کن
در آسیا لذیذ بود نان آسیا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.