گنجور

 
اسیر شهرستانی

ای آنکه دل ربوده ای از دلربای ما

تا حال ما نداند از او احتراز کن

جز موج کس گره نگشود از دل حباب

زان تیغ آبدار مرا سرفراز کن

چون صید چشم او شدی ای بینوا اسیر

فکری به حال جان تغافل گداز کن

 
sunny dark_mode