بهار سوختن بخشیده سامانی به داغ من
که هر سو شعله ای گلدسته می بندد ز باغ من
عجب رسواییی سر در پی گمنامیم دارد
شود هر نقش پا آیینه راه سراغ من
صبا بیگانه بود از رنگ و بوی گلشن هستی
که همچون غنچه پر گشت از نسیم گل دماغ من
شب هجران چنان در کلبه ام دود ستم پیچد
که چشم گریه آلود است پنداری چراغ من
دلم در سینه ذوق مشرب دیوانگی دارد
نفس را می کشد در حلقه زنجیر داغ من
اسیر از تاب روی کیست امشب خانه ام روشن
که گردد صبح چون پروانه برگرد چراغ من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و دردناک عاشقانه پرداخته است. شاعر از بهار و زیباییهای طبیعت به عنوان نمادی از آرامش و دمی از زندگی یاد میکند که آتش درد و غم او را تسکین میدهد. او به رسوایی و گمنامی خود اشاره میکند و به نحوی درد و رنج ناشی از جدایی را توصیف میکند. شب و هجرت در کلبهاش سایه افکنده و اشکهایش مانند چراغی روشن میمانند. در انتها، او از دیوانگی و شوق خود میگوید و انتظار صبح را دارد تا شاید دوباره به عشقش برگردد. کل شعر بیانگر تضاد میان زیبایی و درد است و احساسات عمیق عاشقانه را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: بهار، زندگی و زیبایی را به سوختن داغ من هدیه داده است؛ چون هر طرف، شعلههای عشق و احساس از باغ من سر بر میآورد.
هوش مصنوعی: عجب دنیای عجیبی است که در پی کسی که ناشناس است، این قدر سر و صدا و رسوایی به پا شده است. هر جایی که اثر پا بر جا مانده، در حقیقت نشانی از من است.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی بیخبر از عطر و رنگ بهشت زندگی بود، اما بهخاطر نسیم گل، احساسات و عواطف من مانند یک غنچه شکوفا شد.
هوش مصنوعی: در شب جدایی، به قدری غم و اندوه در خانهام پراکنده میشود که گویا چراغم، بینور و اشکآلود است.
هوش مصنوعی: دل من در سینه، شوقی از جنون دارد و این احساس به قدری قوی است که نفس را به زنجیری که از درد من ساخته شده، میکشد.
هوش مصنوعی: این شب، قلب من به عشق یک فرد خاص زنده است و خانهام به عشق او روشن است. چون صبح فرا برسد، من به مانند پروانهای که به چراغ میچسبد، برگرد به سوی آن عشق.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مجو ای دل بخور از بهر ترتیب دماغ من
مگر آگه نیی شبهای هجر از درد و داغ من
دلم کز داغ هجران شد سیه منما ره وصلش
که هرگز سوی بستان ره نخواهد بر در زاغ من
به داغ بی کسی ز انسان گرفتارم که گر سوزم
[...]
به هم پیوسته از بس در حریم سینه داغ من
تماشایی ندارد رنگ از گلگشت باغ من
چنان از آفتاب عشق می جوشد دماغ من
که پهلو می زند با چشمه خورشید داغ من
مرا برده است وحشت از جهان آب و گل بیرون
[...]
گذشتی مست با غیر و زدی آتش به داغ من
کجا رفتی بیا ای شبنم گلهای باغ من
به سوی کلبه من پاگذار و خانه روشن کن
پریده رنگ چون پروانه از روی چراغ من
به هر جا می روم بوی کباب آید ز اعضایم
[...]
بههر جا پرتو حسنت برافروزد چراغ من
سیاهی افکند در خانهٔ خورشید داغ من
به بو یی زپن بهارم وا نشد آغوش استغنا
عیار شرمگیرید از تریهای دماغ من
به رنگ نشئهٔ می رفتهام زین انجمن اما
[...]
شبی روز منست ای از تو روشن چشم داغ من
که گردی انجمن افروز من چشم چراغ من
شبی شور از فروغ مهر شمعافروز داغ من
نه آخر من سیهروز توام چشم و چراغ من
بود خون جگر می بیلب ساقی همان بهتر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.