بههر جا پرتو حسنت برافروزد چراغ من
سیاهی افکند در خانهٔ خورشید داغ من
به بو یی زپن بهارم وا نشد آغوش استغنا
عیار شرمگیرید از تریهای دماغ من
به رنگ نشئهٔ می رفتهام زین انجمن اما
همان خمیازه نقش پاست در یاران سراغ من
حباب اینجا عرق تا چند برروی هوا مالد
پری را از نگونی منفعل دارد ایاغ من
شبستانها درین دشت انجمن ساز جنون دیدم
سیاهی تا کجا افتاده است از روی داغ من
جهانی جستجویم دارد و من نیستم پیدا
نفس سوز ای هوس تا آتش افتد در سراغ من
غبار از خاک میبالم شرار از سنگ میجوشم
به هر صورت خیال او نمیخواهد فراغ من
تماشای بهار انشا خط نارستهای دارم
هنوز از سایه قامت میکشد دیوار باغ من
ازین آب و هوا بیدل به رنگ غنچه مختل شد
مزاج بوی گل پرورده ناموس دماغ من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به تأثیر و زیبایی عشق و محبوبش بر زندگیاش اشاره میکند. او توصیف میکند که هر جا زیبایی محبوبش میتابد، سوسوی امید و نور در دلش زنده میشود، حتی در تاریکیهای زندگی. احساساتی مانند شرم، شوق و سردرگمی از عشق در کلماتش دیده میشوند. شاعر با اشاره به عواطف و رفتارهای عاطفی خود، حسرت و longing برای محبوب را به تصویر میکشد و نشان میدهد که حتی در میانسالی، عشق و زیبایی میتواند روح او را زنده کند. او همچنین از تأثیر طبیعت و بهار بر احساساتش سخن میگوید و ارتباط عمیق بین عشق، طبیعت و وجود خود را به خوبی تجسم میکند.
هوش مصنوعی: هر جایی که زیبایی و جذابیت تو تابش داشته باشد، نور من در آنجا مانند سایهای بر زمین میافتد. حتی در نزدیکترین مکانها به من، همچون خانهٔ خورشید، من حس میکنم که داغ و سنگینی وجودم حاکم است.
هوش مصنوعی: با بویی که از بهار میآید، به من نپیوندید، زیرا در آغوش من نشانههای بی نیازی وجود دارد که از رطوبتهای بینی من شرم میکند.
هوش مصنوعی: من به خاطر نشئهٔ شراب از این جمع دور میشوم، اما هنوز همان حالت خوابآلودگی ما را در دیگران دنبال میکند.
هوش مصنوعی: حباب اینجا عرق فرو میریزد و بر روی هوا باقی میماند، زیرا پری از آسیب و شکست خود دچار واکنش شده است. ایاغ من.
هوش مصنوعی: در این دشت پر از شبستانها، جمعی را دیدم که در حال جنون بودند. سیاهی و غم ناشی از داغی که در دل دارم، همه جا را گرفته است.
هوش مصنوعی: دنیا با تمام وجودش به دنبالم میگردد، اما من در آن پیدا نیستم. ای آرزو و خواستهام که جانم را میسوزانی، کاش آتش این خواسته در وجودم روشن شود.
هوش مصنوعی: من از خاک خودم غبار میسازم و از سنگها شعلهور میشوم، اما به هر صورت، خیال او نمیگذارد که از نگرانی و دلتنگیام راحت شوم.
هوش مصنوعی: بهار را تماشا میکنم و هنوز نتوانستهام احساساتم را به درستی بیان کنم. سایه قد و قامت تو بر دیوار باغ من نقش بسته است.
هوش مصنوعی: در این فضا و هوای خاص، حال و هوای دل من به خاطر عطر گلها و بویی که به مشام میرسد، دچار تغییر و تزلزل شده است. این احساسات روحی مرا به سمت تازگی و شادابی میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مجو ای دل بخور از بهر ترتیب دماغ من
مگر آگه نیی شبهای هجر از درد و داغ من
دلم کز داغ هجران شد سیه منما ره وصلش
که هرگز سوی بستان ره نخواهد بر در زاغ من
به داغ بی کسی ز انسان گرفتارم که گر سوزم
[...]
به هم پیوسته از بس در حریم سینه داغ من
تماشایی ندارد رنگ از گلگشت باغ من
چنان از آفتاب عشق می جوشد دماغ من
که پهلو می زند با چشمه خورشید داغ من
مرا برده است وحشت از جهان آب و گل بیرون
[...]
بهار سوختن بخشیده سامانی به داغ من
که هر سو شعله ای گلدسته می بندد ز باغ من
عجب رسواییی سر در پی گمنامیم دارد
شود هر نقش پا آیینه راه سراغ من
صبا بیگانه بود از رنگ و بوی گلشن هستی
[...]
گذشتی مست با غیر و زدی آتش به داغ من
کجا رفتی بیا ای شبنم گلهای باغ من
به سوی کلبه من پاگذار و خانه روشن کن
پریده رنگ چون پروانه از روی چراغ من
به هر جا می روم بوی کباب آید ز اعضایم
[...]
ز خودداری نفس میزد تب و تاب چراغ من
در آتش تاختم چندانکه شد هموار داغ من
سواد عالم اسباب کو صد دشت پردازد
تغافل کم فضایی نیست در کنج فراغ من
گل جمعیت رنگم پریشان کرد ناکامی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.