تا نکته ای ز علم و ادب گوش کرده ایم
تکرار ناله از لب خاموش کرده ایم
عقل آمد و به راه جنون دست ما گرفت
آمد به کار آنچه فراموش کرده ایم
از ما تمیز نیک و بد آسمان مپرس
دانسته زهر بیخبری نوش کرده ایم
هر زخم سینه چاک گریبان شعله ای است
دل پاره اخگری است که خس پوش کرده ایم
زاهد اگر ملک شده آگه ز راز نیست
نام پیاله ماه شفق پوش کرده ایم
ز آن پیشتر که کینه فرامش شود اسیر
با خصم جام صافدلی نوش کرده ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تجربههای زندگی و علم و ادب اشاره میکند. او بیان میکند که ما با شنیدن و تکرار نالههای خود، به فراموشی رسیدهایم. عقل به ما کمک میکند تا به راه جنون قدم بگذاریم و به یادآوری آنچه فراموش کردهایم بپردازیم. از ما نیکی و بدی را نپرسید، زیرا ما در بیخبری زهر را نوشیدهایم. زخمهای ما نمایانگر دردهای عمیقتری هستند که در دل داریم. زاهدان با وجود اینکه به رازهای زندگی آگاه نیستند، درک دقیقی از مسائل ندارند. در نهایت شاعر از توصیههای میان خود و دشمنی میگوید که باید به دوستی و صفا بپردازیم.
هوش مصنوعی: ما برای اینکه چیزی از علم و ادب بیاموزیم، به سخنان دیگران گوش دادهایم و صداهای ناآرامی را از لبهای خود خاموش کردهایم.
هوش مصنوعی: عقل به ما کمک کرد و ما را به مسیری برد که به جنون نزدیک بود، تا به کارهایی بپردازیم که فراموش کرده بودیم.
هوش مصنوعی: از ما در مورد خوبی و بدیهای آسمان سؤال نکن، چون ما خودمان در اثر بیخبری، دردی را تجربه کردهایم که از آن آگاهیم.
هوش مصنوعی: هر زخمی که در سینهام وجود دارد، مانند شعلهای است که در دل من میسوزد و این احساس گدازانی است که با پوشاندن خود به ظاهری بیخیال، تلاش میکنم آن را پنهان کنم.
هوش مصنوعی: زاهد، حتی اگر به مقامهای بزرگ دست یابد و از اسرار آگاه باشد، نام پیالهای را که ما با پوششی از نور ماه شفق به آن میدهیم، نمیداند.
هوش مصنوعی: قبل از آنکه کینهها فراموش شود، ما با دشمنان خود در دل پاکی و صفا به هم نشستهایم و نوشیدنی نوشیدهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما تا حدیث سبز خطان گوش کرده ایم
هر نکته یی که هست فراموش کرده ایم
در گردن فرشته حمایل نمی کنیم
دستی که با سگ تو در آغوش کرده ایم
هرجا که گفته ایم حدیثی ز سوز خود
[...]
ما این سبوی باده که بر دوش کرده ایم
تعویذ عقل و مائده هوش کرده ایم
شبهای هجر خار مغیلان بجای خواب
با مردمان دیده هم آغوش کرده ایم
در جام آفتاب شده باده خون دل
[...]
ما پرده های گوش خود از هوش کرده ایم
پندی که داده اند به ما گوش کرده ایم
در آبگینه خانه بینش نشسته ایم
لب را ز حرف بیهده خاموش کرده ایم
گر حنظل سپهر به ساغر فشرده اند
[...]
گلگشت چارباغ برو دوش کرده ایم
سیر بهار گلشن آغوش کرده ایم
تا بر رخت چو آینه بگشوده ایم چشم
در خاطر آنچه بود فراموش کرده ایم
جز گوش دل به داد اسیران که می رسد؟
[...]
نشنیده حرف چند که ما گوش کردهایم
تا لب گشودهایم فراموش کردهایم
درد دلیم، شور دو عالم غبار ماست
اما زیارت لب خاموش کردهایم
تسلیم ما قلمرو جولان ناز کیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.