گنجور

 
اسیر شهرستانی

غباری از طواف کعبه مقصود می آید

کز استقبال او خورشید گردآلود می آید

جواب خویش را پیش از نوشتن می توان دانست

اگر قاصد نباشد نامه ما زود می آید

به دامان گهر سودا نمودم دانه اشکی

چه دانستم که تاراج زیان از سود می آید

شهادت می کند سرسبز کشت بی نیازان را

که کار ابر فیض از تیغ خون آلود می آید

اسیر از شکوه بیداد کیشان اینقدر دانم

که غافل شکرم از دل بر زبان خشنود می آید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

به گوشم ناله اغیار دردآلود می آید

درین محفل زچوب بید بوی عود می آید

مگر بال و پر همت به فریادم رسد، ورنه

چه قطع راه شوق از پای خواب آلود می آید؟

زتمکین تو صبح محشر از جا برنمی خیزد

[...]

سیدای نسفی

دماغ آشفتنی از بزم اهل جود می آید

ز شمع صحبت این قوم بوی دود می آید

نمی بینم با اهل جهان از بس که آهنگی

نوای مختلف از بزم چنگ و عود می آید

ز چشم امتیاز خلق نور معرفت رفته

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه