گنجور

 
سیدای نسفی

دماغ آشفتنی از بزم اهل جود می آید

ز شمع صحبت این قوم بوی دود می آید

نمی بینم با اهل جهان از بس که آهنگی

نوای مختلف از بزم چنگ و عود می آید

ز چشم امتیاز خلق نور معرفت رفته

متاع خویش هر جا می برم بی سود می آید

جفاهایی که از دنیاپرستان است بر سایل

کجا بر حق ابراهیم از نمرود می آید

به سنگ خاره نان اهل دولت می زند پهلو

گدا پیوسته با لبهای خون آلود می آید

درین ایام بربستند درهای اجابت را

دعا دست تهی از کعبه مقصود می آید

نباشد سیدا ربط به هم دیرآشنایان را

علامتهاست پی در پی قیامت زود می آید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

به گوشم ناله اغیار دردآلود می آید

درین محفل زچوب بید بوی عود می آید

مگر بال و پر همت به فریادم رسد، ورنه

چه قطع راه شوق از پای خواب آلود می آید؟

زتمکین تو صبح محشر از جا برنمی خیزد

[...]

اسیر شهرستانی

غباری از طواف کعبه مقصود می آید

کز استقبال او خورشید گردآلود می آید

جواب خویش را پیش از نوشتن می توان دانست

اگر قاصد نباشد نامه ما زود می آید

به دامان گهر سودا نمودم دانه اشکی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه