گنجور

 
اسیر شهرستانی

سرمه‌ای هر جا به چشم داغ سودا می‌کشند

مشتی از خاکستر افسردهٔ ما می‌کشند

شبنم توفیق را سامان ابر رحمت است

اهل دل کی انتظار مزد فردا می‌کشند

پاک‌بینان کز ره غفلت غبار انگیختند

سرمهٔ عبرت به چشم اهل دنیا می‌کشند

جذبه‌ای دارند دور افتادگان کز هر قدم

خار صد فرسنگ را از پای صحرا می‌کشند

اهل دل کز گریه عالم را گلستان کرده‌اند

پرده چشم تری بر روی دریا می‌کشند

جذبه در کار است اگر منزل و گر آوارگی

در بیابان انتظار خضر بی‌جا می‌کشند

گر شهیدانش به عمر جاودان راضی شوند

بزم رنگینی به روی خضر و عیسی می‌کشند

ما اسیران محبت صید دام الفتیم

صورت پرواز ما بر بال عنقا می‌کشند

گل‌رخان از بس که می‌دانند قدر ما اسیر

بار شبنم از غبار خاطر ما می‌کشند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سلمان ساوجی

هر شب از کویت مرا سر مست و شیدا می‌کشند

چون سر زلفت بدوشم بی‌سرو پا می‌کشند

بارها کردم من از رندی و قلاشی کنار

بازم اینک که در میان شهر، رسوا می‌کشند

گفته بودم: در کشم دامن ز خوبان، لیک بس

[...]

صائب تبریزی

دامن آنها کز گران‌جانان دنیا می‌کشند

بار کوه قاف آسان همچو عنقا می‌کشند

همچو بار طرح می‌باشند بر دل‌ها گران

شوره پشتانی که دست از کار دنیا می‌کشند

می‌کشند آنان که خار از پا چو سوزن خلق را

[...]

بیدل دهلوی

از چه دعوی شمعها گردن به بالا می‌کشند

بر هوا حیف است چشمی کز ته پا می‌کشند

شبهه نتوان‌کرد رفع ازکارگاه عمر و وزید

روزگاری شد که از ما نام ما وامی‌کشند

معنی ما بی‌عبارت لفظ ما بی‌امتیاز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه