گنجور

 
اسیر شهرستانی

دیوانه تو بار محبت نمی کشد

آواره تو منت الفت نمی کشد

نی خار خار هستی و نی ذوق نیستی

دارم دلی که منت حسرت نمی کشد

گفتن حکایتی و خموشی روایتی

دردی است درد عشق که طاقت نمی کشد

عاشق که پی نبرد به بیگانگی اسیر

وصلش به کام و کام به فرصت نمی کشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

از هیچ کس سپهر خجالت نمی کشد

آیینه گرفته کدورت نمی کشد

خار شکسته بر سر دیوار قد کشید

نخل امید ماست که قامت نمی کشد

فرمانروای مصر حلاوت نمی شود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه