نگاه خونی و مژگان تیغزن دارد
شهید او که چه ترکان صف شکن دارد
چنان شکار وفا گشته چشم غمازش
که سوی هر که نگه می کند به من دارد
به راز دار محبت چه احتیاج قسم
لبی که مهر خموشیت بر دهن دارد
نسیم زحمت بیجا مکش که یوسف من
تنش ز نکهت گل تار پیرهن دارد
دلم ز فیض خموشی زبان عالم بست
غنیمت است که دیوانه یک سخن دارد
اسیر چند ز بیگانه خوی من پرسی
کسی که روی گل و بوی یاسمن دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف زیبایی و ویژگیهای خاص شخصی اشاره دارد که عشق و وفای او را تحسین میکند. شاعر از نگاه و مژگان این فرد سخن میگوید و بیان میکند که چشم او به هر کسی نیندازد، به یاد او میافتد. همچنین، شاعر اهمیت عشق و محبت را در مییابد و به زیباییهای وجود محبوب خود اشاره میکند. در پایان، شاعر از کسانی که درباره او میپرسند میگوید که هیچ کس به اندازه او به زیبایی و لطافت نزدیک نیست. شعر غرق در احساسات عاشقانه و عشق بیپایان است.
هوش مصنوعی: نگاه زنده و پرعاطفهای دارد که با آن میتواند احساسات شدید را منتقل کند و مژگانش هم همچون تیغ تیز و برندهای است. او شهیدی است که با ایستادگی و شجاعت در برابر دشمنان، به خوبی میتواند در صفوف دشمن شکاف ایجاد کند.
هوش مصنوعی: چشم آن معشوق به قدری وفادار شده که هر کسی را که میبیند، یاد من هم میافتد.
هوش مصنوعی: به کسی که راز محبت را میداند نیازی نیست، زیرا کسی که عشق تو را در دل دارد، نیاز به هیچ کلامی ندارد.
هوش مصنوعی: نسیم بیدلیل باعث زحمت نشو، زیرا یوسف من که به زیبایی و لطافت گل معروف است، لباسش بویی از گل دارد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر آرامش و سکوتی که احساس میکند مسکوت مانده است. این سکوت برای من ارزشمند است، چرا که یک فرد دیوانه ممکن است فقط یک حرف ساده بزند.
هوش مصنوعی: از بیگانهها میپرسی که چه کسی را باید شناخت، در حالی که آن کس چهرهاش مانند گل و عطرش مثل یاسمن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم شکست بدان زلفهای پرشکنش
که زیر هر خم زلفش صد انجمن دارد
هزار جان گرامی فدای یک نفسش
که رهگذر نفسش زان لب و دهن دارد
گرفتم از لب لعلش حکایتی گویم
[...]
دل رمیده ما شکوه از وطن دارد
عقیق ما دل پرخونی از یمن دارد
یکی است آمدن و رفتن سبکروحان
شکوفه جامه احرام از کفن دارد
چو غنچه هرکه به وحدت سرای دل ره برد
[...]
به گوشه چشم سیاهت نگه به من دارد
سیاه مست ندانم دگر چه فن دارد!
به هدیه جان دهم از بهر بوسهای و هنو
درین معامله لعل لبت سخن دارد
تویی که جای به یک دل نمیکنی ورنه
[...]
نه هرکه درد دیار و غم وطن دارد
به راستی خیر از درد و داغ من دارد
ز روزگار خرابم کسی شود آگاه
که خار در جگر و قفل بر دهن دارد
بهحقشامغریبان نگاهدار ای زلف
[...]
دلم نظر سوی آن زلف پرشکن دارد
بلی غریب نظر جانب وطن دارد
بتی که نیست مرا غیر او دگر یاری
هزار عاشق دیگر به غیر من دارد
ز خاک بهر چه با داغ سر زند لاله
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.