به ما عمریست زلف یار سودا در میان دارد
خم و پیچی که دارد جمله با ما در میان دارد
به دست ما اسیران بلا سررشتة کاری
نخواهد بود تا زلف بتان پا در میان دارد
نه از فرهاد بر جا ماند نقشی نه ز خسرو هم
فسون عشق عمری شد که ما را در میان دارد
نیاز ما به عجز از زور ناز او نمیماند
دو پرگاریم، گردون خوش تماشا در میان دارد
هزار افسانه آخر گشت و طفل اشک ما فیّاض
هنوز افسانة بیخوابی ما در میان دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق و شدت عشق صحبت میکند. شاعر بیان میکند که دل او در تپش و اشتیاق عاشقانه است و تمام وجودش تحت تأثیر معشوق قرار دارد. او به یکرنگی خود اشاره میکند و میگوید که عشقش به معشوق فقط به دل بستگی ندارد، بلکه به خون و جانش نیز مربوط میشود. با وجود سردی و سخت دلی معشوق، دل او ناامید نمیشود و امید به عشق را از دست نمیدهد. شاعر همچنین به این نکته اشاره میکند که او هیچکس را در دلش جای نخواهد داد اگر معشوق او را طرد کند. در نهایت، شعر به این امید اشاره دارد که تا زمانی که معشوق در زندگیاش باشد، او از درد و رنج بینیاز خواهد بود.
هوش مصنوعی: ما مدت زیادی است که در عشق محبوب، زلف او را به تماشا نشستهایم. خم و پیچهای زلف او به گونهای است که همگی ما را تحت تاثیر قرار داده و به نوعی با ما ارتباط دارد.
هوش مصنوعی: ما که در چنگال بلا گرفتاریم، هیچ کار مؤثری نمیتوانیم انجام دهیم تا زمانی که زلف معشوقان در وسط باشد.
هوش مصنوعی: نه اثری از فرهاد باقی مانده و نه از خسرو، اما عشق ما همچنان در دلهای ما جای دارد و عمر ما را تحت تاثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: ما از ناتوانی در برابر زیبایی و ناز او بینیازیم. ما مانند دو پرگار هستیم که در میان گیتی و زیباییهایش، گردش داریم و تماشا میکنیم.
هوش مصنوعی: پس از هزاران داستان سرانجام به پایان رسید، اما کودکِ اشکِ ما همچنان غم و اندوهی بیپایان را در دل دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.