لطف سخن و تازگی لفظ و ادا هیچ
بیتابی ما حیرت ما شکوه ما هیچ
از حال خود آیا چه دهم درد سر تو
جز اینکه مکرر بنویسم دو سه جا هیچ
مضمون کتابت بود آشفته غبارم
زنهار مپرسی دگر از باد صبا هیچ
گوشی که نباشد لب گویا چه سراید
چون درد سخن نیست دگر زمزمه ها هیچ
حرفی که نفهمیده چه گفتن چه شنیدن
درد دل ما هیچ بود مطلب ما هیچ
افسانه بیهوده چه بندد چه گشاید
باشد گره زلف پریشان هوا هیچ
گفتیم بهار است ببندیم جناغی
خندید که دیوانه شدن از تو ز ما هیچ
بیقدری هر ذره ز سرشاری نور است
چون قبله عیان گشت بود قبله نما هیچ
شمشاد قدان قحط تبسم قرق کیست
دیگر چه بگویم که نفهمید شما هیچ
با اینهمه غفلت نفس از یاد تو داریم
یکبار نپرسی ز فراموشی ما هیچ
عنقاست تمنا همه صیاد شعورند
بیجا چو بود بحث بود حرف بجا هیچ
همصحبت دیوانه شدن صرفه ندارد
داریم خبرها که نپرسند ز ما هیچ
از دیو و پری روی زمین بزم سراب است
حرفی نتوان گفت بجز نام خدا هیچ
ما نیک و بد مردم عالم چه شناسیم
از پشه مپرسید ز سیمرغ و هما هیچ
از بوسه خاتم نبرد عرض نزاکت
دستی که ندیده است بجز دیده ما هیچ
دیوان اسیر تو بجز نام تو هیچ است
پیچیدگی مصرع و مضمون رسا هیچ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس ناامیدی و بیمعنایی در ارتباطات انسانی و عشق است. شاعر با زبانی استعاری نشان میدهد که هرچه در گفتگوها و نامهها گفته میشود، در اصل هیچ معنا و ارزشی ندارد. وی به درد و رنج درونی خود اشاره میکند و میگوید که نمیتواند حال خود را به دیگری منتقل کند. همچنین، از غفلت دیگران و بیتوجهی به احساساتش شکایت دارد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که همه چیز در زندگی بیفایده و بیمعناست و تنها چیزی که باقی میماند، نام خدا است.
هوش مصنوعی: سخن زیبا و تازه، واژهها و بیان دلنشین باعث نمیشود که ما از درد و حیرت خود کم کنیم یا هیچ چیزی از شکایت ما بکاهد.
هوش مصنوعی: آیا به حال خودم چه بگویم که جز این نیست که بارها و بارها در چند جا بنویسم هیچ?
هوش مصنوعی: محتوای نوشتهات باعث پریشانی و بیقراری من شده است. خواهش میکنم دیگر از باد صبا دربارهام نپرس.
هوش مصنوعی: اگر گوش شنوا نباشد و زبان سخن نگشاید، چه پیامی میتواند برسد؟ وقتی درد بیان نشود، دیگر هیچ زمزمهای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که گفته یا شنیده شد، اگر منطقی در آن نباشد، هیچ ارزشی ندارد و درد دل ما نیز در واقع هیچ است.
هوش مصنوعی: داستانهای بیمعنا و بیفایده هیچ تأثیری ندارند؛ نه مشکلی را حل میکنند و نه چیزی را بهبود میبخشند. در واقع، مانند گرهای در موهای پریشان هوا هستند که هیچ کاربرد خاصی ندارند.
هوش مصنوعی: گفتیم بهار است و بهتر است جشن بگیریم، اما او خندید و گفت که دیوانه شدن از عشق تو برای ما هیچ اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: هر ذره از نور به اندازهای ارزشمند است که وقتی حقیقت بارز و مشخص شود، نشاندهنده آن دیگر اهمیتی نخواهد داشت. زمانی که حقیقت نمایان شود، نیازی به راهنما و نشانه نیست.
هوش مصنوعی: قد خمیده و غمگین از عدم شادی و لبخند، کیست که بتواند توصیف کند این حال را؟ به راستی، من چه بگویم که شما هیچ چیز را درک نکردهاید؟
هوش مصنوعی: با وجود اینکه ما به یاد تو نیستیم و غفلت کردهایم، تو هیچگاه نپرسی که آیا ما فراموشات کردهایم یا نه.
هوش مصنوعی: خواستهها و آرزوها همچون پرندهای نایاب و کمیاب هستند و همهی عاشقان و جویندگان دانش و آگاهی به دنبال آن هستند. اما در این میان، زمانی که سخنی در میان است که به واقعیت نمیرسد، بحث کردن بیهوده است.
هوش مصنوعی: همنشینی با دیوانه فایدهای ندارد. ما خودمان خبرهایی داریم که دیگران اصلاً از ما نمیپرسند.
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا زود گذر و فریبنده است و نمیتوان دربارهی آنها چیزی گفت جز اینکه نام خدا را بر زبان آورد.
هوش مصنوعی: ما نمیدانیم خوب و بد مردم جهان چیست، از پشه نپرسید درباره سیمرغ و هما.
هوش مصنوعی: بوسهای که بر روی انگشتری میزنند، نشان از ادب و احترام دارد. اما در اینجا گفته شده که دستهایی که چشمنوازی ما را ندیدهاند، نمیتوانند به خوبی این محبت را درک کنند. بنابراین، تنها کسانی که ما را دیدهاند میتوانند زیبایی این بوسه را بفهمند.
هوش مصنوعی: دیوان شعر من فقط نام تو را دارد و علاوه بر آن هیچ چیز دیگری نیست. پیچیدگی در آوردن مضمون و معنی واضح هیچ ارزشی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای کعبه که گردت ننشیند به صفا هیچ
جایی که عطای تو بود کفر و خطا هیچ
نرخ نظر حسن قبول تو بلند است
ریزیم دل ار بر سر دل تا به سما هیچ
با قهر تو علت نه و با مهر بهانه
[...]
جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ و بقا هیچ
ای هستی تو ننگ عدم تا به کجا هیچ
دیدی عدم هستی و چیدی الم دهر
با این همه عبرت ندمید از تو حیا هیچ
مستقبل اوهام چه مقدار جنون داشت
[...]
ای در نظر ناز تو، سلطان و گدا هیچ
آیا خبرت هست ز حال دل ما هیچ؟
از منتم آزاد، به عشق تو که دارم
دردی که نیفتد سر و کارش به دوا هیچ
نه کفر پذیرد سر زلف تو نه اسلام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.