گنجور

 
نظیری نیشابوری

ای کعبه که گردت ننشیند به صفا هیچ

جایی که عطای تو بود کفر و خطا هیچ

نرخ نظر حسن قبول تو بلند است

ریزیم دل ار بر سر دل تا به سما هیچ

با قهر تو علت نه و با مهر بهانه

آن را که مراد تو بلا خواست دعا هیچ

گر بهره ای از خلق و سرشت تو ندارند

خاک پی روح القدس و آب بقا هیچ

عشق تو مرا از بت و زنار برآورد

آن را که تو کردی طلب اعراض و رضا هیچ

با آن که ز پی چشم عزیزان نگران بود

رفتیم و نکردیم نگاهی به قفا هیچ

کونین چه کار آیدم ار با تو نباشم

بی دولت وصل تو نعیم دو سرا هیچ

کم حوصلگی از طرف ماست وگرنه

از بحر نوالت نشود کم به عطا هیچ

از توست که این زمزمه با طبع «نظیری » است

بانگی که نباشد نکند کوه صدا هیچ

 
 
 
اسیر شهرستانی

لطف سخن و تازگی لفظ و ادا هیچ

بیتابی ما حیرت ما شکوه ما هیچ

از حال خود آیا چه دهم درد سر تو

جز اینکه مکرر بنویسم دو سه جا هیچ

مضمون کتابت بود آشفته غبارم

[...]

بیدل دهلوی

جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ و بقا هیچ

ای هستی تو ننگ عدم تا به کجا هیچ

دیدی عدم هستی و چیدی الم دهر

با این همه عبرت ندمید از تو حیا هیچ

مستقبل اوهام چه مقدار جنون داشت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
حزین لاهیجی

ای در نظر ناز تو، سلطان و گدا هیچ

آیا خبرت هست ز حال دل ما هیچ؟

از منتم آزاد، به عشق تو که دارم

دردی که نیفتد سر و کارش به دوا هیچ

نه کفر پذیرد سر زلف تو نه اسلام

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه