گنجور

 
اسیر شهرستانی

کرده خونم را صف مژگان چراغان زیر پوست

موج نشتر می زند نبض شهیدان زیر پوست

بیش از این با حسرت سرشار بازی چون کنم

بند بندم تا به کی رقصد چو طفلان زیر پوست

می توان از پوست پوشی ملک دارایی گرفت

داد شهرت می زند طبل سلیمان زیر پوست

رشک گو خونم بریز و شوق گو نامم مبر

عضو عضوم می تپد از دل چه پنهان زیر پوست

پیچ و تابم بیش از این شبهای بیتابی مپرس

گشته مغز استخوانم سنبلستان زیر پوست

وصف رویت می کنم چون غنچه رسوا زیر لب

بوی زلفت می کنم چون نافه پنهان زیر پوست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

چون شود فربه، نماند روح پنهان زیر پوست

می درد، چون مغز کامل شد، گریبان زیر پوست

غیرتی کن از لباس چرخ مینایی برآی

تا به کی چون غنچه بتوان بود پنهان زیر پوست؟

زنگ غفلت از دلش نتوان به صیقل ها زدود

[...]

بیدل دهلوی

بسکه دارم غنچهٔ شوق توپنهان زیرپوست

رنگ خونم نیست بی‌چاک‌گریبان زیرپوست

در جگر هر قطرهٔ خونم شرار دیگر است

کرده‌ام از شعلهٔ شوقت چراغان زیر پوست

می‌روم چون آبله مژگان خاری ترکنم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه