عاقبت سید ما سوی مغان خواهد شد
به سراپردهٔ میخانه روان خواهد شد
گر بگویند که فرما و بیا مستانه
زند انگشت خوشی رقص کنان خواهد شد
آفتابی است که از مشرق جان می تابد
گرچه از دیدهٔ ما باز نهان خواهد شد
همه عالم چو بود آینهٔ حضرت او
در همه آینه بر خود نگران خواهد شد
عین ما آب حیاتست و حبابش خوانند
زود بینند که بی نام و نشان خواهد شد
جام می آمد و آورد پیام ساقی
که دمی همدم ما شو که چنان خواهد شد
صحبت سید سرمست غنیمت می دان
که در این یک دو سه روزی ز جهان خواهد شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان حال و آینده سید (معنا یا عشق) میپردازد. او میگوید که سرنوشت سید به سوی مغان (مستی و آزادی) خواهد رفت و به میخانه خواهد رسید. اگر به او بگویند که بیاید و در شادی شرکت کند، او با شوق خواهد رقصید. همچنین، سید مانند خورشیدی است که از مشرق جان میتابد، حتی اگر از دیدگان ما پنهان باشد. تمام دنیا مانند آینهای است که در آن نور او منعکس میشود. شاعر تذکر میدهد که در واقعیت، نام و نشانی از این عشق و معانی وجود ندارد و به زودی این واقعیت آشکار خواهد شد. در نهایت، او دعوت میکند که از زندگی لذت ببریم و لحظاتی را در کنار سید غنیمت بشماریم، زیرا این فرصتی است که به زودی از دست خواهد رفت.
هوش مصنوعی: در پایان کار، رهبر ما به سمت مقام مغان خواهد رفت و به سوی میخانه خواهد شتافت.
هوش مصنوعی: اگر بگویند که فرمان بده و بیپروا با خوشی رفتار کن، آنگاه با شوق و شادی به رقص و سرگرمی مشغول خواهد شد.
هوش مصنوعی: خورشیدی است که از شرق وجود میتابد، هرچند از چشمهای ما پنهان خواهد ماند.
هوش مصنوعی: همه جهان مانند آینهای از وجود اوست و در هر آینه، او به خود نگاه خواهد کرد.
هوش مصنوعی: چشمهای ما مانند آب حیات هستند و کسانی که به آنها نگاه میکنند به زودی میفهمند که بدون نام و نشانی خواهند بود.
هوش مصنوعی: جامی به دست میآید و پیامی از ساقی میرسد که لحظهای با ما همراه شو، زیرا اوضاع به گونهای خواهد شد که ممکن است این لحظه ارزشمند باشد.
هوش مصنوعی: سخنان سید سرمست را در این چند روز که از زندگیام باقی مانده، ارزشمند میدانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زین جوان بخت جهان باز جوان خواهد شد
هر چه در خاطر من گشت همان خواهد شد
آز در سیری او رو به یقین خواهد گشت
گنج درهستی او رو به گمان خواهد شد
شاخ در باغ معالیش ثمر خواهد داد
[...]
دلبرم عزم سفر کرد و روان خواهد شد
در دلم آنچه همیگشت چنان خواهد شد
او چو آب است و من سوخته با دیده تر
خشک لب ماندم و آن آب روان خواهد شد
بود بیگانه ز من چون بر من نامده بود
[...]
هر که بر ابروی و چشمت نگران خواهد شد
عاقبت کشتهٔ آن تیر و کمان خواهد شد
اگر آن روی دلارای نخواهی پوشید
فتنهٔ عالم و آشوب جهان خواهد شد
حلقهای گر ز سر زلف سیه بگشائی
[...]
نفسِ بادِ صبا مُشکفشان خواهد شد
عالَمِ پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جامِ عقیقی به سمن خواهد داد
چشمِ نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تَطاول که کشید از غمِ هجران بلبل
[...]
باز خون دلم از دیده روان خواهد شد
چشمم از هر مژه خونابه فشان خواهد شد
هست مقصود دلت آنکه بمیرم ز غمت
هر چه مقصود دل توست چنان خواهد شد
بس که خونین کفنان داغ تو بر دل رفتند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.