ای رفته رونق از گل روی تو باغ را
نزهت نبوده بی رخ تو باغ و راغ را
هر سال شهر را ز رخت در چهار فصل
آن زیب و زینت است کزا شکوفه باغ را
در کار عشق تو دل دیوانه را خرد
زآن سان زیان کند که جنون مر دماغ را
زردی درد بر رخ بیمار عشق تو
اصلیست آنچنانکه سیاهی کلاغ را
دلرا برای روشنی و زندگی، غمت
چون شمع را فتیل و چو روغن چراغ را
اول قدم ز عشق فراغت بود ز خود
مزد هزار شغل دهند این فراغ را
از وصل تو نصیب برد سیف اگر دهند
طوق کبوتر و پر طاوس زاغ را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به یاس و اندوه ناشی از دوری معشوق میپردازد. شاعر با توصیف زیبایی و جذابیت چهره معشوق، از تاثیری که او بر گلها و باغها دارد سخن میگوید. دوستداشتن معشوق به دل شاعر آتش میزند و او را در عذاب و جنون فرو میبرد. همچنین، شاعر به تاثیر غم و درد عشق بر وجودش اشاره دارد و بر این باور است که عشق واقعی نیازمند رهایی از خود و رسیدن به وصال است. در نهایت، او به آرزوهایش برای وصال اشاره کرده و از عشق خود به معشوق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ای کسی که زیباییات از گل رویت رفته است، باغ بدون چهرهی تو مانند باغ و درختان دلانگیز نیست.
هوش مصنوعی: هر سال در شهر، در چهار فصل، زیبایی و زینت خاصی وجود دارد که به خاطر شکوفههای باغ است.
هوش مصنوعی: در عشق تو، دل دیوانه به شدت آسیب میبیند، به گونهای که جنون عقل را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: رنگ زرد روی صورت بیمار عشق تو نشانهای است که به اندازه سیاهی پر کلاغ اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: دل را برای روشنی و زندگی، غم تو مانند فتیله شمع و مانند روغن چراغ است. غم تو باعث روشنایی و زندگی در دل میشود.
هوش مصنوعی: در ابتدا، عشق انسان را از خود آزاد میکند، به گونهای که با این آزادی، پاداشهای بسیاری از کارهای گوناگون را دریافت میکند.
هوش مصنوعی: اگر به سیف برسانند، او از وصال تو بهرهمند میشود، هرچند که زاغ چرایی از طوق کبوتر و پر طاوس را به دست آورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از عقل نیست پیش تو رفتن چراغ را
آن به که روغنی بچکاند دماغ را
بر رو مپیچ سلسلهٔ زلف عنبرین
بر عارض تذرو مه پرٌ زاغ را
ای باد اگر به بردن جانت رسالت است
[...]
حاجت به خون گرم جگر نیست داغ را
روغن ز خود بود گهر شبچراغ را
نشکفته است غنچه پیکان ز خون گرم
می چون کند شکفته من بی دماغ را؟
مرغی که ناله اش نبود آشنای درد
[...]
بیرون ز سینه طرح مینداز داغ را
چشمی بد است رخنهٔ دیوار باغ را
در موسمی که لاله قدح پر ز خون کند
حیف است بی شراب گذاری ایاغ را
بس جستجوی یار که کردم ز هر دیار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.